گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گاو نویسه گردانی: GAW گاو. (اِخ ) ۞ نامی است که در جبال برانس (پیرنه ) بچندین مسیل داده شده است . از آن جمله : گاودُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی گاو گاو. (اِ) از پیمانه ها معادل دوپرثنها (پرسنگ ). (ایران باستان ص 1498). گاو گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ۞ ، پهلوی : گاو ۞ ، کردی : گا ۞ . افغانی : گوا ۞ . اُسِّتی : یگ ۞ ، قوگ ۞ (گاو ماده ). بلوچی : گک ۞ گکس ۞... گاو گاو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 23 هزارگزی خاوری آغ کند و 30 هزار و پانصدگزی شوسه ٔ هروآباد ب... گاو گاو فیلمی ایرانی به کارگردانی داریوش مهرجویی و نویسندگی داریوش مهرجویی و غلامحسین ساعدی است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این فیلم بر پایهٔ قصهٔ «گاو» از ک... گاو و گوچه چرخاب گاوی چاه چرخ گاوی به لهجهٔ محلی (گاو و گوچه) ، یا «چرخاب» ، وسیلهای برای آبکِشی از آبِ جاری یا چاهِ آب. این وسیله با جریان آب یا نیروی حیوان یا انسان می... گاوو گاوو. (اِ) گاو کوهی . (برهان ) (آنندراج ) (مخزن الادویه ). گوزن . گاووی ماه . گوزن ماده . گاو نر گاو نر. [ وِ ن َ ] (اِ) ۞ ورزاو. ورزو. گاو ورزه . درازدنبال . ابوذیال . ابومزاحم : ثور؛ گاو نر. قینس ؛ گاو نر. هبرقی ؛ گاو نر دشتی . لهاق ؛ گاو نر سپ... گاو زر گاو زر. [ وِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ صراحی و ظرفی است که از طلا به هیأت گاو ساخته باشند. (برهان ). ظرفی که بصورت گاو از زر سازند... گاو زور گاو زور. (اِ مرکب ) زور گاو. قوت گاو : دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم . مسیح کاشی (از آنندراج ).دلاور بسرپنجه ... گاو رزه گاو رزه . [ وَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاو یوغ دار که بدان شیار کنند. (ناظم الاطباء). ورزه گاو. گاو کار. گاوی که با آن تخم کارند. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۱۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود