اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ ُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در سرحد ملک غزان و به این معنی با کاف تازی مشهور است . (برهان ). نام رودی است در کشور بردع :
بهشتی شده بیشه پیرامنش
ز گر کوثری بسته بر دامنش .

نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 130).


اصل کلمه «کر» به ضم کاف تازی است . رجوع به کر در برهان قاطع و لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مساحت گر. [ م َ ح َ گ َ ] (ص مرکب ) مسّاح . مساحت دار. مساحت کننده : مساحتگران داشت اندازه گیربر آن شغل بگماشته صد دبیر. نظامی .چون مساحت گرا...
مدهون گر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) که طلا کند.که رنگ و روغن زند. رجوع به مدهون شود : فلک چون قصر مدهون گشت بر وی کنگره زرین درخشان هر یکی ...
مراغه گر. [ م َ غ َ / غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) غلطنده . غلت زننده : بودم دوان چو گور به دشت فساد و فسق تازنده و مراغه گر و بارناپذیر.سوزنی .
معروف گر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) آمر به معروف . آنکه به کارهای نیک امر کند. که مردم را امر به معروف و نهی ازمنکر کند : و چون پیر شوند ۞ ...
گر کشیدن . [ گ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شعله ور شدن .
کانسه گر. [ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) کاسه گر. کاسه ساز. (ناظم الاطباء). رجوع به کاسه گر شود.
گر داشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) جوششی داشتن . جرب داشتن . مبتلا به گَر بودن : شکم چو بیش خوری بیش خواهد از تو طعام به خور مخارش ایرا که ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
امساک کلمه عربی است و افزودن گر به آن صحیح نیست. اما با توجه به استفاده فراوان این نوع ترکیبات می توان گفت امساک گر یا امساک کننده به مفهوم کسی است که...
مقاطعه گر. [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیمانکار. مقاطعه کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.