اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرد

نویسه گردانی: GRD
گرد. [ گ ِ رَ ] (فعل مضارع ) مخفف گیرد. از مصدر گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه ٔ دیگر بگرد دیر نباشد.

منوچهری .


ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.

اسدی .


و رجوع به گرفتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دراب گرد. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) درابجرد. (المعرب جوالیقی ص 153). رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.
خلیل گرد. [ خ َ گ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه ٔ شهرستان سنندج و دارای 460 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ...
حشم گرد. [ ح َ ش َ گ ِ ] (اِخ ) نام محلی نزدیک ولوالج بوده است : بنده صواب ندید به پرکد رفتن ، راه را بگردانید و سوی پیروز و نخچیر رفت تا...
خانه گرد. [ ن َ / ن ِ گ َ ](نف مرکب ) کسی که در یک خانه قرار نگیرد و از این خانه به خانه ٔ دیگر رود، کوچه گرد. متحرک : همی رفتند و می گفتند ...
ساعت گرد. ( گَ ) جهت گردشی را گویند که موافقِ جهتِ گردشِ عقربۀ ساعت است، جهتی که انگشتان دست چپ انسان، در حالتی که شست این دست در جهت بالا است، بسته م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ویسه گرد. [ س َ / س ِ گ ِ ] (اِخ ) نام شهری است . (فرهنگ شاهنامه ) : ز ختلان واز ترمذ و ویسه گردز هر سو سپاه اندرآورد گرد.فردوسی .
هرزه گرد. [ هََ زَ / زِ گ َ ] (نف مرکب ) هرجایی . (یادداشت به خط مؤلف ). کسی که در همه جا آمد و شد می کند و سخن چینی می نماید. (ناظم الاطباء)...
ملای گرد. [ م َ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 796 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
گیتی گرد. [ گ َ ](نف مرکب ) گردنده ٔ گیتی . چرخنده ٔ گیتی : گیتی و آسمان گیتی گردبر در تو زنند بردابرد.نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.