اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرد

نویسه گردانی: GRD
گرد. [ گ ِ رَ ] (فعل مضارع ) مخفف گیرد. از مصدر گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه ٔ دیگر بگرد دیر نباشد.

منوچهری .


ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.

اسدی .


و رجوع به گرفتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۹ ثانیه
کناره گرد. [ ک َ / ک ِ رَ / رِ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه در اطراف کار می ماند و داخل در آن نمی شود. (ناظم الاطباء). آنکه به اطراف گردد و در میان ...
گرد آوردن . [ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . فراهم آوردن . (از آنندراج ) : اگر بخشش و دانش و رسم و دادخردمند گرد آورد با نژاد. فردوسی .چو شد پ...
گرد آفتاب . [ گ َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غباری باشد که در پرتو آفتاب که از روزنه بر جایی افتد ظاهر گردد و آن را به عربی سعراره خوانن...
سیاوش گرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) سیاوخش گرد است که نام شهر سیاوخش باشد. (برهان ). نام شهری بوده در توران که سیاوش آنرا بنام خود بناکرده . (آنند...
گرد و خاکی . [ گ َدُ ] (ص نسبی مرکب ) آلوده به گرد و خاک . گردآلود.
گرد و غبار. [ گ َ دُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرد و خاک . عکاب و عَکوب . قَتان . (منتهی الارب ). رجوع به گرد و خاک شود. || (ص مرکب ) رند...
نوعی پرچ سر برجسته
نادیده گرد. [ دی دَ / دِ گ َ ] (ص مرکب ) چیزی که پاک و پاکیزه نگاهداشته شده باشد. (ناظم الاطباء). که گرد بر آن ننشسته است . که شفاف و نو...
گرد نماندن . [ گ َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) گرد نماندن از...، کنایه از اثر نماندن . (آنندراج ) : چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم که گردی از...
گرد لیکوپد. [ گ َ دِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی است که از سنبله های به هم فشرده ٔ هاگدانها است .در داروسازی مورد استفاده است و مورد...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۴ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.