اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گزار

نویسه گردانی: GZʼR
گزار. [ گ ُ ] (اِ) نشتر حجام و فصاد را گویند. (برهان ) (رشیدی ) (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بجای پل عابر پیاده بکار برده شود.
آب گذار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) معبر آب . آبگذر.
پی گذار. [ پ َ / پ ِ گ ُ ] (نف مرکب ) پی گذارنده . بنیان نهنده . || قدم گذارنده . || (ن مف مرکب ) جای عبور. محل گذاشتن قدم . معبر : بساط ناصح ...
حق گذار. [ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) رجوع به حق گزار شود.
خط گذار. [ خ َ گ ُ ] (نف مرکب ) کاتب ۞ . (ناظم الاطباء). قلمزن .(از آنندراج ). || نیزه داری که نیزه ٔ کوچک در دست گیرد. (ناظم الاطباء). خطی ...
خطی گذار. [ خ َطْ طی گ ُ ] (نف مرکب ) نیزه گذار. نیزه زن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خطی در معنای نیزه شود.
دست گذار.[ دَ گ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چیزی که آنرا به دست فراهم کرده باشند. (از آنندراج ). || امکان .تیسر. قدرت . توانائی استطاعت . دست گز...
دین گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) که دین را فروگذارد. که دین را رها کند : با چو تو دنیاطلب دین گذاربانگ برآورده رقیبان بار.نظامی .
زره گذار. [ زَ / زِ رِه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) گذرنده از زره . کارگر در زره . فرورونده در زره : محمود سومنات گشای صنم شکن از غرو سی گزی به سنان زر...
تخم گذار. [ ت ُ گ ُ ] (نف مرکب ) که تخم نهد. مقابل زاینده . صفت جانورانی که تخم گذارند. مقابل زنده زا: [ گویچه های سرخ خون ] در مهره داران ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.