گزار
نویسه گردانی:
GZʼR
گزار. [ گ ُ ] (اِ) نشتر حجام و فصاد را گویند. (برهان ) (رشیدی ) (غیاث ).
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
نصیحت گذار. [ ن َ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) آن که پندو اندرز عرضه می کند. (ناظم الاطباء). نصیحت کار. نصیحت گر. نصیحت گوی . (ازآنندراج ). نصیحت گزار : ...
گذار گرفتن . [ گ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ازراهی عبور کردن . راهی را در پیش گرفتن : بسان جان عدو عکس غوطه زد در زخم بر آب چشمه ٔ تیغت اگر ...
گردون گذار. [ گ َ گ ُ ] (نف مرکب ) آسمان پیما : لیک چندان زیب دارد کژمژی دندان اوکآن نیابی در هزاران کوکب گردون گذار.سنائی .
گذار آوردن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن ، مرور کردن : نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا ...
قانون گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه قانون وضع کند. مقنن .
مَناسِک گُذار اصطلاحی است در مردمشناسی.
منظور از این اصطلاح توصیف آداب و رسومی است که در دوران حساس زندگی همچون زایش، بلوغ، پیوستن به گروه تازه، ز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شخص یا ارگانی که مناقصه ای راجهت شناسایی پیمانکار واجد شرایط برگذار مینماید.
موسس و پایه گذار یک شرکت بازرگانی
انجیره گذار. [ اَ رَ / رِ گ ُ ] (نف مرکب ) در نوردنده ٔ انجیر. (یادداشت مؤلف ) : ای کیر من ای کیر تو انجیره گذاری سرگین خوری وقی کنی و باک ...