اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوزن

نویسه گردانی: GWZN
گوزن . [ گُو زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی شمال خاوری گرگان . دشت و معتدل مرطوب مالاریایی و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از قنات و محصول آن برنج ، غلات ، لبنیات ، توتون ، سیگار و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس است . راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 170 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ...
گوزنها فیلمی محصول سال ۱۳۵۳ ایران، به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی، تهیه‌کنندگی مهدی میثاقیه و با بازی بهروز وثوقی، فرامرز قریبیان، پرویز فنی‌زا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گوزن گیا.[ گ َ وَ ] (اِ مرکب ) لحیةالعنز. (مفاتیح العلوم ).
گوزن سرین . [ گ َ وَ س ُ ] (ص مرکب ) معشوقه ای که سرین وی مانند گوزن پر و انباشته باشد. (ناظم الاطباء).
چرم گوزن . [ چ َ م ِ گ َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زه کمان . (آنندراج ). مرادف چرم کمان و چرم گور. (از آنندراج ). چله و زه کمان ...
شاخ گوزن . [ خ ِ گ َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه نو. هلال . (برهان قاطع) (آنندراج ) : کرده در آن خرم قضا، جهد گوزنان چند جاشاخ...
لعاب گوزن . [ ل ُ ب ِ گ َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب دهان گوزن : موی تو چون لعاب گوزنان شده سپیددیوانت همچو خشم غزالان شده سیاه . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.