گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گوی نویسه گردانی: GWY گوی . (اِ) گه . گوه . فضله ٔ آدمی و دیگر جانوران : ز جغد و بوم به دیدار شومتر صد بارولی به طعمه ۞ و خیتال ۞ جخج ۞ گوی همای .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه واژه معنی ملامت گوی ملامت گوی . [ م َ م َ ] (نف مرکب ) ملامت گو : ملامت گوی بی حاصل ترنج از دست نشناسددر آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمائی . سعدی .ملامت... میذنه گوی میذنه گوی . [ ذَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) میذنه گوینده . اذان گوی . مؤذن . آن که در میذنه اذان گوید. بانگ نمازگو : گیرم که خروس پیرزن مردیا ... هندوی گوی هندوی گوی . [ هَِ دُ ] (نف مرکب ) آنکه سخن به هندی گوید. هندی زبان : ز رومی رخ هندوی گوی اوشه رومیان گشته هندوی او.نظامی . نهفته گوی نهفته گوی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) رازگوی . غیب دان : بشر گفت ای نهفته گوی جهان هر کسی را عقیده ای است نهان .نظامی . نخاله گوی نخاله گوی . [ن ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) هرزه و بی معنی گوی . (آنندراج ). مقابل زبده گوی و نغزگوی و گزیده گوی : بودی نخاله گوی دم از مدح شه ... نصیحت گوی نصیحت گوی . [ ن َ ح َ ] (نف مرکب ) نصیحت گو. رجوع به نصیحت گو شود : نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش که سیل از سر گذشت آن را که می ... گوی گامزن فوتبالیست تاریخ گوی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. چکش سر گوی نوعی چکش که یک سرش کروی و گوی مانند ست. گفت و گوی گفت و گوی . [ گ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) هنگامه وپرخاش . (آنندراج ). مشاجره . بحث . جنجال : زمین کرد ضحاک پر گفت و گوی که گرد جهان ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود