گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لوو نویسه گردانی: LWW لوو. [ ل ُ وُ ] (اِخ ) ۞ لوئی . معمار فرانسوی . مولد پاریس (1612-1670 م .). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی خدابنده لو خدابنده لو. [ خ ُ ب َ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش قروه ٔ شهرستان سنندج است . این دهستان در انتهای شمال باختری آن شهرستان واقع و ... خدابنده لو خدابنده لو. [ خ ُ ب َ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه است . این دهستان در شمال و شمال باختری صحنه واقع و منطق... خدابنده لو خدابنده لو. [ خ ُ ب َ دَ / دِ ] (اِخ ) نام شعبه ای است از ایل شاهسون . (یادداشت بخط مؤلف ). در جغرافیای سیاسی کیهان ص 376: یورت این ایل به... ناصربیک لو ناصربیک لو. [ ص ِ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86). لو و لیس زدن لو و لیس زدن . [ ل َ / لُو وُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ظاهراً به معنی لب چش کردن و اندک خوردن است . (آنندراج ). رجوع به لب و لیسه شود : کسی کز ... شاه بنده لو شاه بنده لو. [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. دارای 416 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . در... عیسی بیگ لو عیسی بیگ لو. [ سا ب َ ] (اِخ ) تیره ای است از ایل بهارلو، از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86). قره حاجی لو قره حاجی لو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 12500 گزی باختری آقکند و 8500 گزی شوسه ٔ زنجان . ... میان لو بالا میان لو بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان ، واقع در 42هزارگزی شمال باختری باجگیران با 321 تن سکنه . آب آن ... لو کان و لابد لو کان و لابد. [ ل َ ن َ وَ ب ُدد ] (ع جمله ٔ فعلیه ) اگر بود و ناچار. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۴ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود