گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لوه نویسه گردانی: LWH لوه . دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] (اِخ ) ۞ ژان باتیست . رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ٔ ژیرندن ها، مولد پاریس (1760-1797 م .). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی لوح لوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح ال... لوح لوح . [ ل َ ] (ع مص ) لُوح . لُواح . لووح . لوحان . تشنه شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (منتخب ... لوح لوح . (ع مص ) تشنه شدن . لَوح . رجوع به لَوح شود. لوح لوح . [ ل َ ] (اِخ ) نام ناحیتی به سرقسطة. آن را وادی اللوح گویند. (از معجم البلدان ). لوح پهنک (زبر "پ" و "ن") لوءة لوءة. [ ل َ ءَ ] (ع اِ) عورت . || رسوائی . || سخت بدی . (منتهی الارب ). هم لوح هم لوح . [ هََ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) دو کودک که لوح مکتب دارند و کنار هم نشینند : با آن پسران خردپیوندهم لوح نشسته و خری چند...نظامی . سنگ لوح این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هفت لوح هفت لوح . [ هََ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) هفت زمین . هفت طبقه ٔ خاک : نقش این هفت لوح چارسرشت زابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی . ام لوح ام لوح . [ اُم ْ م ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) عُقاب . (از المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود