اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محظور

نویسه گردانی: MḤẒWR
محظور. [ م َ ] (ع ص ) ممنوع . قدغن شده . حرام کرده شده . منعکرده شده . (غیاث ). قدغن . مانع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ۞ حرام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : تباه کردن صورتها و آفریده ها در شرع و در حکمت محظور است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58). مهتران ... قصد زیردستان ... در مذهب سیادت محظور شناسند. (کلیله و دمنه ). همواره به فجور و شرب خمور و تضییع مال من در مصرف هر منکر و محظور روزگار میگذرانی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). روا نباشد در کفن مرده کنند چیزی از حریر و ابریشم محض که محظور است . (ترجمه ٔ النهایه ٔ شیخ طوسی ). و ایذای او در مذهب کرم و مرحمت ما ممنوع و محظور است . (تاریخ جهانگشای جوینی ). و در شریعت شفقت و رأفت محظور شمردندی . (جهانگشای جوینی ). بازفرستادن ایشان در آذین همت و مروت محظور است و از شیوه ٔ مکرمت و فتوت دور. (جهانگشای جوینی ). || معنی کلمه در قرآن کریم ، ماکان عطاء ربک محظوراً، یعنی مقصور بر گروهی دون گروهی نیست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || این کلمه در تاریخ قم همراه دو اصطلاح اقطاع و مضمون آمده است و از آن معنی ممنوع از تصرف و عمل و دخالت بر می آید : مدت چند سال به سبب معطل شدن کاریزها و جویهای آن و خراب شدن حصنهای آن و جلای وطن کردن اکره ٔ آن تا نهصدوهفتادویک دینار از آسیای معطله صدونودوچهارهزارهزار و چهارصدوچهل ودو درهم باقی دوهزاروپانصدوهفتادونه درهم خراج وقفیه چهارصدودوهزاروپانصدوهشتادوهشت درهم عن مجان و ابر کویه المضمون و المحظور و الاقطاع الی الوقت المذکوره دوهزارهزاروصدوشصت ویکهزارونهصدوپنجاه وهفت درهم و یافتم در دستور عمل عاملان برادرم ابوالقاسم علی بن محمدالحسن الکاتب که مبلغ به مساحت ضمیری دوهزارهزارونهصد درهم بوده . (تاریخ قم ص 132). الاقطاع مع مافیه من الوقف هزارهزاروسیصدوپنجهزارونهصد درهم . المحظور دویست وهشتادوسه هزار ودویست وپانزده درهم . (تاریخ قم ص 132).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
محذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً ۞ .و وقاک اﷲ کل م...
محزور. [ م ُ ح َزْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته شده از خشم . خشمناک . (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که ...
محضور. [ م َ ] (ع ص ) چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضورة؛ یعنی شیر دارای آفت ب...
مهزور. [ م َ ] (ع ص ) نعت است از هزر که به معنی راندن و دور کردن کسی را به عصا باشد. (از منتهی الارب ). رانده و دور کرده شده . (آنندراج )...
محذور اخلاقی. منع اخلاقی، آن امر اخلاقی (نه قانونی و یا شرعی) که انسان را از انجام عملی باز می دارد. واژۀ «محذور» معانی «امر مخوف»، «مانع» و «مشقت و ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.