اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مراغه

نویسه گردانی: MRʼḠH
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم ، پسر بوساج ویران کرد. (حدود العالم ص 158).مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالده است قب 4 و 6 عرض از خط استوا لزک شهری بزرگ است و در ماقبل دارالملک آذربایجان بود هوایش معتدل است به عفونت مایل جهت آنکه کوه سهند شمالش را مانع است و باغستان بسیار دارد و آبش از رود صاغ است که از سهند برمی خیزد و در بحیره ٔ چیچست ریزد. حاصلش غله و پنبه و انگور و میوه باشد. ولایتش 6 ناحیت است سراجون و نیاجون و درجرود و گاودول و هشترود و بهستان و انگوران و لاوران مردمش سفیدچهره و بیشتر بر مذهب حنفی میباشند وزبانشان پهلوی معرب است . بر ظاهر مراغه حکیم خواجه نصیرالدین طوسی به فرمان هولاکوخان رصدی بسته است و اکنون خراب است . (نزهةالقلوب ص 87). گویند سابقاً ایرانیان آن را «افرازه رود» میگفتند در قرن چهارم هجری قمری ابن حوقل آن را شهری به اندازه ٔ شهر اردبیل شمرده که در آن زمان مهمترین شهر آذربایجان بوده است و هم او گوید در سوابق ایام مراغه مدت زمانی کرسی آن ایالت و مرکز بیت المال و ادارات دولتی بوده که پیش از آنجا به اردبیل منتقل شده است . مراغه شهری خرم بود؛ دارای باروئی که پشت آن باغستانی سرسبز قرار داشت . وخربزه ای مخصوص و معطر که درونش سرخ رنگ و برونش سبزرنگ و بغایت شیرین بود و آنجا به عمل می آمد. مقدسی ازقلعه و استحکامات و حومه ٔ آباد و بزرگ آن شهر سخن گفته است . یاقوت گوید استحکامات آنجا در زمان هارون الرشید ساخته و در زمان مأمون ترمیم شده است . قزوینی قلعه ای را اسم برده به نام «ویکن دز» در سه فرسخی مراغه که از هر طرف آن رودخانه ای جریان داشته و در داخل قلعه باغی معروف به عمیدآباد با استخر آبی برای آبیاری وجود داشته است در یک فرسخی آن قلعه قریه ٔ جندق واقع بود و در آن چشمه ٔ آب گرمی بود که مطالب عجیبی درباره ٔ آن نقل شده است . (سرزمین های خلافت شرقی ص 176). نام یکی از شهرستانهای استان آذربایجان است . خلاصه ٔمشخصات آن به شرح زیر می باشد. حدود از شمال به شهرستان تبریز، از جنوب به شهرستان سقز از مشرق به شهرستان میانه و از غرب به دریاچه ٔ ارومیه و شهرستان مهاباد. هوای شهرستان نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین معنی که هوای قسمت های جلگه و کنار دریاچه گرمسیر و قسمتهای کوهستانی معتدل است . قراء واقعه در کوهستان دارای آب و هوای سالم است . آب این شهرستان به وسیله ٔ رودخانه ها و قنوات و چشمه سارها تأمین می گردد. اسامی رودخانه ها به شرح زیر است : 1- رودخانه ٔ صوفی چای .2- رودخانه ٔ زرینه رود. (جغتو). 3- سیمینه رود (تاتائی ). 4- رودخانه ٔ مرق . 5- رودخانه ٔ لیلان . 6- رودخانه ٔآیدوغموش . 7- رودخانه ٔ قرانقو. 8- رودخانه ٔ قلعه .
آب رودخانه های مزبور به مصرف آبیاری قراء دهستانها و بخش های شهرستان مراغه می رسد، محصولات عمده ٔ این شهرستان عبارتنداز غلات ، کشمش سبز، حبوبات ، بزرک ، چغندر، پنبه ، میوه جات سردرختی . صنایع دستی زنان محلی فرش جاجیم و گلیم و جوراب بافی است ، کوههای عمده ٔ شهرستان مراغه به شرح زیر است . 1- کوه مندیل بسر در جنوب شرقی مراغه به ارتفاع 2169 متر. 2- کوه آق داغ در شمال شرقی مراغه به ارتفاع 3550 متر. 3- کوه سرگونی در جنوب شرقی قره آغاج به ارتفاع 2620 متر. 4- کوه قوزلچه در شمال غربی مراغه در دهستان دیزجرود به ارتفاع 2615 متر.
راه آهن مراغه از منطقه ٔ این شهرستان عبور می نماید. راههای شوسه ٔ شهرستان مراغه به شرح زیر است : 1- شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . 2- میاندوآب به شاهین دژ. 3- میاندوآب به مهاباد و بوکان . 4- مراغه به میانه . 5- مراغه به عجب شیر و بناب . یک راه ارابه رو نیز شاهین دژ به تکاب دارد مابقی راههای این منطقه مالرو است . شهرستان مراغه از 7 بخش به نام مرکزی ، قره آغاج ، میاندوآب ، عجب شیر، بناب ، شاهین دژ، تکاب تشکیل شده و جمع قراء و قصبات آن در حدود 1036 و جمعیت آن در حدود 313152 تن است .معادنی که در این شهرستان وجود دارد و عبارت از معدن ذغال سنگ و سنگ مرمر است . معدن ذغال سنگ در قریه ٔ امیربیک در 6هزارمتری مراغه و معدن سنگ مرمر در قریه ٔ داش کسن در 50هزارگزی جنوب مراغه از دهستان قره لر بخش میاندوآب که مرمرهای معروف دارد، این مرمرها به واسطه ٔ آبهای چند چشمه رسوب نموده ابتدا بسیار نرم و به تدریج سخت میشود و رگه های الوان نیز در زمینه ٔ سفیدآن دیده میشود و بهترین سنگهای مرمر است . در بعضی قراء نیز چشمه های آب گرم معدنی و یا شور وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). یکی از شهرستانهای قدیمی استان آذربایجان است ، این شهر در 760هزارگزی شمال غربی تهران واقع و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 46 درجه 16 دقیقه و عرض 37 درجه 24 دقیقه . اختلاف ساعت با تهران 21 دقیقه و 30 ثانیه ؛ یعنی 12ظهر مراغه ساعت 12 و 21 دقیقه و 30 ثانیه ٔ تهران است . بناهای قابل ملاحظه و تاریخی شهر به شرح زیر است : رصدخانه به امر هلاکوخان و به دستور خواجه نصیرالدین طوسی ساخته شده طول این رصدخانه در حدود 356 متر و عرض آن 136 متر است . محوطه ٔ درونی آن شبیه به غار و به شکل مربع مستطیل و در دو طرف آن دو سکو به ارتفاع یک متر بنا شده و از دو طرف آن راه دالان مانند دارد که دالان سمت چپ در حدود 9 متر و انتهای آن یک اطاق تاریک است و طول دالان سمت راست 40 متر در انتهای آنهم نیز یک اطاق کوچک دارد که در اطاق مزبور دو طاقچه ویک بخاری جلب نظر می نماید و این رصدخانه در 4هزارگزی غربی مراغه روی یک تپه بنا شده است . 2- مقبره ٔ جعفریه که در عهد سلطان بهادر خان ساخته شده است . 3- پل سنگی که در زمان هلاکوخان در غرب شهر روی رودخانه ٔ صوفی چای ساخته شده است .4- مطابق تحقیقات مسیو دمرکان در 4هزارگزی شمال غربی مراغه وجود دارد که استخوان حیوانات عظیم الجثه ٔ زیاد از آن محل پیدا شده بوده و از این رو معلوم میشود که سابقاً در آن محل جنگلهایی وجود داشته و حیوانات مزبور در آن زندگی میکرده اند. البته تاریخ آنها قبل از آتش فشانی های کوه سهند و سبلان بوده است . 5- چهار برج نیز از آثار تاریخی در شهر مراغه به شرح زیر وجود دارد. و اولی در قسمت شمال غربی شهر به نام غفاریه که مشهور به دبستان خواجه نصیراست . دومی در جنوب شرقی شهر به نام گنبدقرمز که در سال 542 هَ . ق . بنا شده است . دو برج دیگر نیز در وسط شهر نام مقبره ٔ مادر هلاکو و دیگری قبر خود هلاکوخان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رصد خانه مراغه : بدین معناست که در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در زمان حکومت ایلخانیان که در آن زمان به دست خواجه ساخته شد. در آن زمان برای رصد ستارگان ...
علی مراغه ای . [ ع َ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) وی در ذی قعده ٔ سال 528 هَ . ق . با همدستی ابوعبیده محمد دهستانی ، آقسنقر حاکم مراغه را به قتل رساند...
نازکی مراغه ای . [ زُ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از منتخب التواریخ آرد: از سخنوران قرن ششم هجری بوده ، اشعار ذی...
رکن‌الدین اوحدی اصفهانی مراغه‌ای (۶۷۳–۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. زندگی‌نامه اوحدالدین بن حسین اص...
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر...
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). ...
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغة. [ م َ غ َ] (اِخ ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین ، و جریر را ابن مراغة خوانده اند به معنی...
مراقة. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) موی و پشم برکنده از پوست . (منتهی الارب ). پشم و موی منتتف و برکنده ، یا خاص بدانچه که از پوست به هنگام دباغت ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
طغرل طهماسبی
۱۳۸۸/۰۵/۰۷ Iran
0
1

یکی ‌از مصطلحات ‌و ‌معانی ‌غلط‌که‌ وارد ‌فرهنگ‌های‌ لغت ‌نیز شده‌ است‌، نام «مراغه» ‌می‌باشدکه ‌با کمال ‌تعجّب‌ بزرگانی ‌چون‌: علاّمه‌ دهخدا ‌و دکتر معین ‌نیز این ‌راه‌ را‌ به ‌خطا پیموده‌اند. در فرهنگ فارسی ‌معین، ذیل‌ کلمه‌ی ‌«مراغه» ‌می‌خوانیم: «به ‌خاک‌ غلتیدن،... و مراغه ‌فقط‌ اسم‌مکان یعنی: محلّ‌ غلتیدن‌آمده»؛ درحالی‌که‌ کسانی ‌چون‌ دکتر معین‌ تنها‌ به ‌ریشه‌ی‌ عربی ‌واژه‌ دقیق ‌شده‌اند‌ و این‌ معنی‌ را‌ در زبان ‌عربی‌ از بابِ‌ تَفْعیل(تَمْـریغ) و تَفَعُّل(تَمَرُّغ) ‌استخراج ‌نموده‌اند؛ لکن‌ نام‌ شهر مراغه ‌خیلی ‌پیشتر ‌از حمله‌ی ‌مغول ‌و ورود‌ زبان‌ عربی‌ به‌ ایران‌ استعمال ‌می‌شده‌ است.
بَطلِمیوس‌(قلوذی) ـ‌ منجّم‌ وجغرافی‌دان‌ معروف‌یونانی ‌ـ‌ نام ‌دریاچه‌ی ‌ارومیّه‌ را به‌سبب‌ نزدیکی‌اش‌ به ‌شهرمراغه، «مارگیانه» آورده‌است‌ که‌ هـر زبان‌ناشناسی‌ پی‌‌ به‌ ریشه‌ی‌ باستانی ‌نام‌ مراغه ‌می‌برد. چه، درلغتِ ‌یونانی‌، حرف‌«غ» مصطلح ‌نبوده ‌و به ‌جای‌‌آن‌ از حرف «گ» استفاده‌ می‌شده‌است.
واژه‌ی ‌«راغ» در‌ فارسی ‌به ‌معنی ‌دشت ‌آمده‌است ‌و این‌ درحالی ‌است‌ که ‌کتب ‌پهلَوی، شهر«رغـه»ی‌‌آذربایجان ‌را بر روی ‌دشتی‌ نمایش ‌می‌دهند که ‌بر روی‌ کوهپایه‌ی‌کوه ‌سهند ‌قرار‌گرفته‌است. با توجّه‌ به ‌این ‌نکته، نام ‌مراغه‌ به ‌معنی: رغه‌ی ‌بزرگ (دشت وسیع) بوده ‌است. به‌نوشته‌ی ‌«دیاکونوف» قبل‌ از ورود ‌و اسکان ‌مادها‌ در این ‌ناحیه، دولت «مانْنا» درحدود سال‌715 قبل‌از‌میلاد در این‌سرزمین‌حکومت ‌داشته‌انـد که‌ به‌نام‌ ایالت «اوئیشدیش» نامیده‌ می‌شد. (رجوع‌ شود ‌به‌: تاریخ‌ ماد، ا.م‌ دیاکونوف، ترجمه‌ی‌کریم‌کشاورز، ص202)
با تحقیقات ‌و بررسی‌های ‌به‌عمل‌ آمده ‌توسط ‌احمد‌کسروی ‌در مورد ‌مراغه، می‌بینیم‌که: ‌نام‌ قدیمی‌مراغه «مراوا» یا «ماراوا» یا «ماداوا» بوده‌ است ‌و ازآن‌جهت ‌می‌توان ‌آن‌جا‌ را جایگاه ‌قوم‌ ماد دانست‌ وقدمت ‌شهر مراغه‌ را‌ به‌ دوره‌ی‌ مادها‌ نسبت‌داد. در ‌زمان ‌اشکانیان‌ نیز ‌مدّتی ‌پایتخت آذربایجان، در 25‌ فرسنگی ‌جنوب‌شرقی‌ دریاچه‌ی ‌چیچست (ارومیه)‌ شهری‌ به ‌نام‌ «فرسپا» بوده ‌است. ‌امّا‌ «جی‌ویلسون»، مؤلّف ‌کتاب‌ «عادت‌ها‌ و زندگی ‌ایرانیان»، که ‌با پیشینه‌ی‌ تاریخی شهر مراغه‌‌ به‌ خوبی‌ آشنا‌ بوده‌است، واژه‌ی ‌مراغه‌ را‌ برداشتـی ‌از نام‌ یک‌ اُسقفِ‌ مشهور‌ نسطوری‌ می‌داند ‌‌به‌نام‌ «ماراغا».
ژاک‌ دومرگان ‌ـ ‌باستان‌شناس ‌مشهـور ‌فرانسوی ‌ـ‌ نام‌ قدیم ‌مراغه‌ را «اِندادهَه‌رود» آورده ‌است. مارک‌ آنتوان (آنتونیوس)‌ ـ‌ پسرعمو ‌و سردار ‌قیصر ‌روم ‌‌که‌ در ‌تقسیم ‌مستملکات، مشرق‌ نصیبِ‌ وی ‌شد ‌ـ‌‌ در ‌سال‌‌36‌ ق.م.‌ هنگام ‌ذکر‌حوادثی‌که‌ در ‌زمان ‌‌پارتی‌ها‌ در این‌ منطقه‌ رخ ‌داده، از این ‌منطقه ‌به‌نام ‌«فرائته» یاد ‌می‌کند.
حمدالله‌مستوفی‌ درکتاب «نُزهَة‌القُلوب»‌(سال740‌هـ.ق.)‌آورده: مراغه ‌از اقلیم‌ چهارم‌ است ‌و‌ تومانش ‌چهار ‌شهر: مراغه‌، دهخوارقان‌، بسوی ‌و ‌نیلان ‌می‌باشد. (تومان، اصطـلاحی ‌است‌ آذری،که ‌در زمان‌های ‌بعد از ‌مغول ‌نیز ‌رایج ‌بوده ‌و‌ هم ‌معنی‌ با‌ ولایت ‌یا ‌شهرستان‌ برای‌ مشخّص ‌کردن‌‌ حدود ‌و ثغور ‌واحدهای‌ جغرافیایی‌ به‌کار‌می‌رفته ‌است.)
تا پیش ‌از هجوم‌ ترکان‌ و سلجوقیان‌ در ‌اوایل ‌قرن‌ پنجم‌ هجری، مردم‌ مراغه ‌دارای ‌مذهب‌ شافعی ‌بودند ‌ولی ‌با ‌تسلّط‌ ترکان، مذهب ‌حنفی‌ را که‌ با خود‌ از ‌شرق ‌ایران ‌آورده ‌‌بودند، در این ‌ناحیه ‌ترویج‌ دادند‌ تا ‌اینکه ‌‌پس‌ از ‌ظهور ‌شاه ‌اسماعیل‌صفوی، اهالی‌ مراغه ‌نیز ‌تحت‌ تأثیر‌ مذهب‌ شیعه‌ قـرارگرفتند.
دکتر‌حسینقلی‌کاتبی‌ در «زبان‌های‌ باستانی ‌آذربایجان»، ص13‌آورده: «قوم‌ ماد ‌از نژاد ‌آریایی، همراه ‌اقوام‌ دیگر‌ این‌ نژاد، همچون‌ پارس‌ و پارت، در هزاره‌ی ‌دوم ‌پیش ‌از ‌میلاد‌ به ‌فلات‌ ایرا‌ن‌ مهاجرت‌کردند ‌و منطقه‌ی ‌شمال‌غرب ‌آن‌ را‌ برای ‌سکونت‌ اختیار ‌نمودند. ‌این‌ قوم‌ به ‌زبان‌مادی، از ریشه‌ی‌ آریایی‌ سخن ‌می‌گفتند ‌وآن ‌را در نوشتن‌ نیز ‌به‌کار‌ می‌بردند.
مورّخان ‌باستانی‌ و پژوهشگران‌ ایرانی‌ معتقد‌ندکه‌: زبان‌های ‌اقوام‌ آریایی‌ همگون ‌یا‌ بسیار ‌نزدیک‌ به ‌هم‌ بوده‌است. «استرابون» (63 ق.م.‌ تا 19م.)‌ ـ ‌مورّخ‌ و جغرافی‌دان‌ یونانی ‌ـ ‌پس ‌از سفر به‌ ایران ‌وتماس ‌با‌ اقوام ‌ایرانی، اظهار‌ عقیده‌ کرده ‌است‌که ‌مادها‌ و پارس‌ها‌ زبان‌ یکدیگر ‌را‌ می‌فهمیدند ‌و زبان‌های ‌مادی‌ و پارسی ‌و ‌سکایی ‌همسان‌ بودند. «دارمستتر» (1849 تا ‌1894‌ م.) ‌‌ـ ‌ایران‌ شناس‌ فرانسوی ‌ـ‌که ‌درباره‌ی ‌مباحث‌ لغات‌ و دستور ‌زبان‌های ‌ایرانی ‌دو ‌جلدکتاب ‌تألیف‌کرده ‌و تتبّعاتی‌ هم‌ در زبان ‌اوستـا‌ نموده، عقیده ‌دارد‌که‌ اوستا‌‌ ـ‌کتاب ‌دینی‌ زردشت‌ ـ‌ در زمان‌ مادها ‌وبه‌ زبان‌ مادی‌ نوشته ‌شده‌است‌‌ و زبان‌کردی‌، مشتق‌ از زبان‌ مادی‌ می‌باشد.
زبان‌ مردم ‌مراغه، همانند‌ مردم‌آن‌، از ‌دیرباز‌ با‌ زبان‌ و نژاد‌ سایر ‌اقوام‌ ایرانی‌ از یک‌ ریشه ‌بوده‌است. واژه‌ها ‌و نام‌ها‌یی‌که ‌از زبـان ‌مـادی ‌به‌جا‌ مانده، هم‌ریشه ‌بودن‌ آن‌ زبان‌ را‌ با سایر ‌زبان‌های ‌ایرانی ‌و هندواروپایی ‌ثابت‌ می‌کند. ابن‌ندیم (میر:378هـ.ق.)‌ در«الفهرست»‌ از قول‌ عبدالله‌بن‌مُقفّع (رُوزبِه ‌پارسی، مترجم‌کِلیله ‌ودمنَه ‌از پهلوی ‌به‌ عربی)، زبان ‌آذربایجان‌ را‌ فَهلویّه (پهلوی)‌ دانسته‌ و ‌می‌گوید:‌ عبدالله‌بن‌مقفّع‌ گفت: زبان‌‌های‌ ایران‌ عبارت‌اند از: پهلوی‌، دری، فارسی، خوزی‌ و سریانی. زبان ‌پهلوی،‌ منسوب‌ به ‌پهله‌ است‌ و این، نام ‌پنج‌ ولایت ‌است‌که‌ عبارت‌اند ‌از: اصفهان‌، ری، هِمدان، ماه ‌نهاوند ‌و آذربایجان.
نخستین‌ خبر تاریخی‌که ‌از پیشینه‌ی ‌زبان ‌پارسی‌ درآذربایجان ‌پس‌ از استیلای ‌تازیان‌ داریم، مطلبی‌ است‌که‌ در«تاریخ‌ الأُمَم‌ و الملوک» تألیف ‌ابوجعفرمحمّد‌بن‌جریرطبری (میر: 235هـ.ق.) داریم ‌وجالب ‌است‌که ‌محلّ‌ اتّفاق‌ آن‌ نیز شهر مراغه ‌می‌باشد. در این‌کتاب‌که ‌معروف ‌به‌ تاریخ‌طبری ‌‌و ترجمه‌ی‌ آن ‌موسوم‌ به ‌تاریخ‌بلعمی‌ است، ‌چنین ‌آمده‌ که: محمّدبن‌البعیث‌ از رجالِ‌ دوره‌ی عبّاسی،حکومت‌ شهرمراغه‌ را در زمان‌ مُعتَصم‌عبّاسی (218‌ـ‌227‌هـ.ق.) ‌و پسرش‌متوکّل (232‌ـ‌247‌هـ.ق.)‌ داشت. وی‌ در سال ‌235هـ.ق. ‌سر به‌ طغیان ‌نهاد ‌و مورد‌ غضب ‌خلیفه‌ قرار گرفت ‌و به ‌زندان‌ افتاد. محمّد‌ مردی ‌شجاع‌ و ادیب ‌بود. آثار ‌شعری ‌فارسی ‌وی ‌زبانزد ‌مردم ‌بوده ‌و جماعتی ‌از بزرگان ‌مراغه ‌اشعار ‌وی‌ را‌ می‌خواندند‌ و از ادب‌ وشجاعت‌ِ‌ وی‌ یاد‌ می‌کردند ‌که ‌راوی‌ به طبریِ‌ مورّخ‌ نقل‌کرده‌ است.(جزءِ‌سابع، چاپ‌قاهره، 1358ق.، ص354.)
حمدالله‌ مستوفی‌ قزوینی ‌نیز ‌در «نُزهَةالقلوب» (چاپ‌لیدن،1913م.)، که ‌درسال‌740هـ.ق. تألیف ‌شده، به ‌وجود ‌زبان‌ پهلوی‌ در‌آذربایجان ‌اشاره‌ می‌کند ‌و می‌گوید: مردمش‌ سفید‌چهره‌ و تُرک‌وَش*‌ می‌باشند ‌و بیشتر ‌بر مذهب‌حنفی. و زبان‌ آن‌ها پهلوی ‌معرب‌** یا ‌پهلوی ‌مغیر ‌است؛ ازآن‌، مردم ‌زنگان ‌پهلوی‌ راست ‌است ‌و زبان ‌مردم‌گشتاسفی (ولایتی ‌در جنوب ‌شهر باکو)‌ پهلوی بازبسته‌ به‌‌جیلانی ‌است. حمدالله‌مستوفی ‌در میان ‌سال‌های ‌680‌ تا750‌ ق. ‌می‌زیسته‌ و وجود ‌زبان‌ پهلـوی ‌را‌ در‌آذربایجان در نیمه‌ی ‌دوم‌ قرن‌ هشتم ‌هجری‌ تأیید ‌نموده‌است.
* تُرک، در زبان ‌و ادب ‌فارسی‌ مجازاً‌ به ‌معنی ‌خوب‌روی‌ و زیبا‌روی ‌و معشوق ‌و دلبر ‌زیبا‌ به‌کار ‌رفته است ‌وهمچنین‌ در مورد ‌مرد ‌به‌ معنی‌دلاور‌ و جنگجو‌، بسیار استفاده‌ شده‌است. چه، مردم‌ سرزمینی‌که ‌ایرانیان‌ به‌ آن‌ها «توران» و «ترکستان» می‌گفتند، از دیرباز ‌به ‌زیبایی ‌و دلاوری‌ مشهور ‌بوده‌اند. و مردم‌ خوب‌چهره‌ را‌ بدین‌ سبب،‌ ترک‌وش ‌یعنی‌: چون ‌ترکان، می‌نامیدند.
** منظور ‌مستوفی ‌از «معرب» این ‌است‌که‌ با کلمه‌های‌ عربی‌ زیادی‌ درآمیخته است.
پروفسور‌آرتور‌کریستن‌سن ‌ـ‌ ایران‌شناس ‌شهیر دانمارکی ‌ـ‌ آورده: زبان ‌پهلوی ‌در دوره‌ی ‌اشکانیان ‌و ساسانیان ‌زبان‌ رسمی‌ ایران ‌بوده‌که‌ آذربایجان‌، بخشی‌ از سرزمین‌های‌ شمالی ‌آن‌ را به‌ نام‌ مادِ‌صغیر ‌تشکیل ‌می‌داده. زبان‌حقیقی‌ پهلوی، زبانِ آذربایجان‌ بوده.
یاقوت‌حموی ‌ـ‌ جغرافی‌دان ‌بزرگ‌ اسلامی ‌ـ ‌زبان ‌آذربایجان‌ را ‌آذری ‌می‌داند‌. این‌ مطلب ‌نیز ‌برکسی ‌پوشیده‌ نیست‌که‌ زبـان ‌آذری ‌با‌ زبان ‌تـرکی ‌از یک‌ ریشه ‌و اصل ‌نیست. ‌‌مسعودی ‌ـ‌ دیگر ‌دانشمند ‌نامی‌ اسلام ‌ـ ‌‌از پیوستگی ‌آذری‌ و پارسی ‌به ‌تفضیل‌ سخن‌ می‌راند ‌و می‌گوید: مردم‌ آذربایجان ‌از ‌ملل‌فُرس(ایران) هستند‌ وآذری‌ در ردیف‌ فَهلَوی، و دَری ‌از لغاتِ‌فُرس(= لهجه‌های ‌ایرانی) شمرده ‌می‌شود. ابن‌حوقَل‌‌ و مقدّسی ، زبان‌ مردم ‌آذربایجان‌ را فارسی‌ خوانده‌اند. پس ‌ترکی‌‌که خود زبانی‌ مستقل‌ و جدا‌ از دیگر زبان‌هاست، هیچ ‌ارتباطی‌ با‌ آذری‌‌ ندارد.
امّا‌ پس‌ از حمله‌ی‌ سلجوقیانِ ‌ترک ‌زبان‌ و مغول‌های‌ِ ترک ‌زبان ‌به ‌ایران، تشکیل ‌حکومتِ‌ صفویّه‌ی ترک‌ زبان ‌و پیدایش ‌عثمانی‌ها‌ در ایران‌ بودکه ‌ترکی ‌به ‌آذربایجان‌ راه‌ یافت ‌و رواج ‌پیدا‌کرد و با‌ آذری آمیخته‌ شد. پس‌ زبان ‌مردم‌ آذربایجان ‌و مراغه‌ تا سال740 هـ.ق.که‌ سال‌ تألیـف‌کتاب «نُزهَة القلوب» است، آذری‌ بوده ‌و این‌ زبان‌ خود شعبه‌یی ‌‌یا شاخه‌یی‌ از زبان ‌فارسی ‌به‌شمار می‌رفته است. امّا زبانی‌که‌ امروزه‌ بین ‌مردم‌ آذربایجان ‌و مراغه ‌رایج ‌و معمول ‌است‌ و به ‌ترکیِ ‌آذربایجانی معروف، زبانی ‌است ‌آمیخته ‌از واژه‌های ‌آذری، فارسی، عربی‌ و تُرکی!

طغرل طهماسبی
۱۳۸۸/۰۵/۰۷ Iran
0
0

یکی ‌از مصطلحات ‌و ‌معانی ‌غلط‌که‌ وارد ‌فرهنگ‌های‌ لغت ‌نیز شده‌ است‌، نام «مراغه» ‌می‌باشدکه ‌با کمال ‌تعجّب‌ بزرگانی ‌چون‌: علاّمه‌ دهخدا ‌و دکتر معین ‌نیز این ‌راه‌ را‌ به ‌خطا پیموده‌اند. در فرهنگ فارسی ‌معین، ذیل‌ کلمه‌ی ‌«مراغه» ‌می‌خوانیم: «به ‌خاک‌ غلتیدن،... و مراغه ‌فقط‌ اسم‌مکان یعنی: محلّ‌ غلتیدن‌آمده»؛ درحالی‌که‌ کسانی ‌چون‌ دکتر معین‌ تنها‌ به ‌ریشه‌ی‌ عربی ‌واژه‌ دقیق ‌شده‌اند‌ و این‌ معنی‌ را‌ در زبان ‌عربی‌ از بابِ‌ تَفْعیل(تَمْـریغ) و تَفَعُّل(تَمَرُّغ) ‌استخراج ‌نموده‌اند؛ لکن‌ نام‌ شهر مراغه ‌خیلی ‌پیشتر ‌از حمله‌ی ‌مغول ‌و ورود‌ زبان‌ عربی‌ به‌ ایران‌ استعمال ‌می‌شده‌ است.
بَطلِمیوس‌(قلوذی) ـ‌ منجّم‌ وجغرافی‌دان‌ معروف‌یونانی ‌ـ‌ نام ‌دریاچه‌ی ‌ارومیّه‌ را به‌سبب‌ نزدیکی‌اش‌ به ‌شهرمراغه، «مارگیانه» آورده‌است‌ که‌ هـر زبان‌ناشناسی‌ پی‌‌ به‌ ریشه‌ی‌ باستانی ‌نام‌ مراغه ‌می‌برد. چه، درلغتِ ‌یونانی‌، حرف‌«غ» مصطلح ‌نبوده ‌و به ‌جای‌‌آن‌ از حرف «گ» استفاده‌ می‌شده‌است.
واژه‌ی ‌«راغ» در‌ فارسی ‌به ‌معنی ‌دشت ‌آمده‌است ‌و این‌ درحالی ‌است‌ که ‌کتب ‌پهلَوی، شهر«رغـه»ی‌‌آذربایجان ‌را بر روی ‌دشتی‌ نمایش ‌می‌دهند که ‌بر روی‌ کوهپایه‌ی‌کوه ‌سهند ‌قرار‌گرفته‌است. با توجّه‌ به ‌این ‌نکته، نام ‌مراغه‌ به ‌معنی: رغه‌ی ‌بزرگ (دشت وسیع) بوده ‌است. به‌نوشته‌ی ‌«دیاکونوف» قبل‌ از ورود ‌و اسکان ‌مادها‌ در این ‌ناحیه، دولت «مانْنا» درحدود سال‌715 قبل‌از‌میلاد در این‌سرزمین‌حکومت ‌داشته‌انـد که‌ به‌نام‌ ایالت «اوئیشدیش» نامیده‌ می‌شد. (رجوع‌ شود ‌به‌: تاریخ‌ ماد، ا.م‌ دیاکونوف، ترجمه‌ی‌کریم‌کشاورز، ص202)
با تحقیقات ‌و بررسی‌های ‌به‌عمل‌ آمده ‌توسط ‌احمد‌کسروی ‌در مورد ‌مراغه، می‌بینیم‌که: ‌نام‌ قدیمی‌مراغه «مراوا» یا «ماراوا» یا «ماداوا» بوده‌ است ‌و ازآن‌جهت ‌می‌توان ‌آن‌جا‌ را جایگاه ‌قوم‌ ماد دانست‌ وقدمت ‌شهر مراغه‌ را‌ به‌ دوره‌ی‌ مادها‌ نسبت‌داد. در ‌زمان ‌اشکانیان‌ نیز ‌مدّتی ‌پایتخت آذربایجان، در 25‌ فرسنگی ‌جنوب‌شرقی‌ دریاچه‌ی ‌چیچست (ارومیه)‌ شهری‌ به ‌نام‌ «فرسپا» بوده ‌است. ‌امّا‌ «جی‌ویلسون»، مؤلّف ‌کتاب‌ «عادت‌ها‌ و زندگی ‌ایرانیان»، که ‌با پیشینه‌ی‌ تاریخی شهر مراغه‌‌ به‌ خوبی‌ آشنا‌ بوده‌است، واژه‌ی ‌مراغه‌ را‌ برداشتـی ‌از نام‌ یک‌ اُسقفِ‌ مشهور‌ نسطوری‌ می‌داند ‌‌به‌نام‌ «ماراغا».
ژاک‌ دومرگان ‌ـ ‌باستان‌شناس ‌مشهـور ‌فرانسوی ‌ـ‌ نام‌ قدیم ‌مراغه‌ را «اِندادهَه‌رود» آورده ‌است. مارک‌ آنتوان (آنتونیوس)‌ ـ‌ پسرعمو ‌و سردار ‌قیصر ‌روم ‌‌که‌ در ‌تقسیم ‌مستملکات، مشرق‌ نصیبِ‌ وی ‌شد ‌ـ‌‌ در ‌سال‌‌36‌ ق.م.‌ هنگام ‌ذکر‌حوادثی‌که‌ در ‌زمان ‌‌پارتی‌ها‌ در این‌ منطقه‌ رخ ‌داده، از این ‌منطقه ‌به‌نام ‌«فرائته» یاد ‌می‌کند.
حمدالله‌مستوفی‌ درکتاب «نُزهَة‌القُلوب»‌(سال740‌هـ.ق.)‌آورده: مراغه ‌از اقلیم‌ چهارم‌ است ‌و‌ تومانش ‌چهار ‌شهر: مراغه‌، دهخوارقان‌، بسوی ‌و ‌نیلان ‌می‌باشد. (تومان، اصطـلاحی ‌است‌ آذری،که ‌در زمان‌های ‌بعد از ‌مغول ‌نیز ‌رایج ‌بوده ‌و‌ هم ‌معنی‌ با‌ ولایت ‌یا ‌شهرستان‌ برای‌ مشخّص ‌کردن‌‌ حدود ‌و ثغور ‌واحدهای‌ جغرافیایی‌ به‌کار‌می‌رفته ‌است.)
تا پیش ‌از هجوم‌ ترکان‌ و سلجوقیان‌ در ‌اوایل ‌قرن‌ پنجم‌ هجری، مردم‌ مراغه ‌دارای ‌مذهب‌ شافعی ‌بودند ‌ولی ‌با ‌تسلّط‌ ترکان، مذهب ‌حنفی‌ را که‌ با خود‌ از ‌شرق ‌ایران ‌آورده ‌‌بودند، در این ‌ناحیه ‌ترویج‌ دادند‌ تا ‌اینکه ‌‌پس‌ از ‌ظهور ‌شاه ‌اسماعیل‌صفوی، اهالی‌ مراغه ‌نیز ‌تحت‌ تأثیر‌ مذهب‌ شیعه‌ قـرارگرفتند.
دکتر‌حسینقلی‌کاتبی‌ در «زبان‌های‌ باستانی ‌آذربایجان»، ص13‌آورده: «قوم‌ ماد ‌از نژاد ‌آریایی، همراه ‌اقوام‌ دیگر‌ این‌ نژاد، همچون‌ پارس‌ و پارت، در هزاره‌ی ‌دوم ‌پیش ‌از ‌میلاد‌ به ‌فلات‌ ایرا‌ن‌ مهاجرت‌کردند ‌و منطقه‌ی ‌شمال‌غرب ‌آن‌ را‌ برای ‌سکونت‌ اختیار ‌نمودند. ‌این‌ قوم‌ به ‌زبان‌مادی، از ریشه‌ی‌ آریایی‌ سخن ‌می‌گفتند ‌وآن ‌را در نوشتن‌ نیز ‌به‌کار‌ می‌بردند.
مورّخان ‌باستانی‌ و پژوهشگران‌ ایرانی‌ معتقد‌ندکه‌: زبان‌های ‌اقوام‌ آریایی‌ همگون ‌یا‌ بسیار ‌نزدیک‌ به ‌هم‌ بوده‌است. «استرابون» (63 ق.م.‌ تا 19م.)‌ ـ ‌مورّخ‌ و جغرافی‌دان‌ یونانی ‌ـ ‌پس ‌از سفر به‌ ایران ‌وتماس ‌با‌ اقوام ‌ایرانی، اظهار‌ عقیده‌ کرده ‌است‌که ‌مادها‌ و پارس‌ها‌ زبان‌ یکدیگر ‌را‌ می‌فهمیدند ‌و زبان‌های ‌مادی‌ و پارسی ‌و ‌سکایی ‌همسان‌ بودند. «دارمستتر» (1849 تا ‌1894‌ م.) ‌‌ـ ‌ایران‌ شناس‌ فرانسوی ‌ـ‌که ‌درباره‌ی ‌مباحث‌ لغات‌ و دستور ‌زبان‌های ‌ایرانی ‌دو ‌جلدکتاب ‌تألیف‌کرده ‌و تتبّعاتی‌ هم‌ در زبان ‌اوستـا‌ نموده، عقیده ‌دارد‌که‌ اوستا‌‌ ـ‌کتاب ‌دینی‌ زردشت‌ ـ‌ در زمان‌ مادها ‌وبه‌ زبان‌ مادی‌ نوشته ‌شده‌است‌‌ و زبان‌کردی‌، مشتق‌ از زبان‌ مادی‌ می‌باشد.
زبان‌ مردم ‌مراغه، همانند‌ مردم‌آن‌، از ‌دیرباز‌ با‌ زبان‌ و نژاد‌ سایر ‌اقوام‌ ایرانی‌ از یک‌ ریشه ‌بوده‌است. واژه‌ها ‌و نام‌ها‌یی‌که ‌از زبـان ‌مـادی ‌به‌جا‌ مانده، هم‌ریشه ‌بودن‌ آن‌ زبان‌ را‌ با سایر ‌زبان‌های ‌ایرانی ‌و هندواروپایی ‌ثابت‌ می‌کند. ابن‌ندیم (میر:378هـ.ق.)‌ در«الفهرست»‌ از قول‌ عبدالله‌بن‌مُقفّع (رُوزبِه ‌پارسی، مترجم‌کِلیله ‌ودمنَه ‌از پهلوی ‌به‌ عربی)، زبان ‌آذربایجان‌ را‌ فَهلویّه (پهلوی)‌ دانسته‌ و ‌می‌گوید:‌ عبدالله‌بن‌مقفّع‌ گفت: زبان‌‌های‌ ایران‌ عبارت‌اند از: پهلوی‌، دری، فارسی، خوزی‌ و سریانی. زبان ‌پهلوی،‌ منسوب‌ به ‌پهله‌ است‌ و این، نام ‌پنج‌ ولایت ‌است‌که‌ عبارت‌اند ‌از: اصفهان‌، ری، هِمدان، ماه ‌نهاوند ‌و آذربایجان.
نخستین‌ خبر تاریخی‌که ‌از پیشینه‌ی ‌زبان ‌پارسی‌ درآذربایجان ‌پس‌ از استیلای ‌تازیان‌ داریم، مطلبی‌ است‌که‌ در«تاریخ‌ الأُمَم‌ و الملوک» تألیف ‌ابوجعفرمحمّد‌بن‌جریرطبری (میر: 235هـ.ق.) داریم ‌وجالب ‌است‌که ‌محلّ‌ اتّفاق‌ آن‌ نیز شهر مراغه ‌می‌باشد. در این‌کتاب‌که ‌معروف ‌به‌ تاریخ‌طبری ‌‌و ترجمه‌ی‌ آن ‌موسوم‌ به ‌تاریخ‌بلعمی‌ است، ‌چنین ‌آمده‌ که: محمّدبن‌البعیث‌ از رجالِ‌ دوره‌ی عبّاسی،حکومت‌ شهرمراغه‌ را در زمان‌ مُعتَصم‌عبّاسی (218‌ـ‌227‌هـ.ق.) ‌و پسرش‌متوکّل (232‌ـ‌247‌هـ.ق.)‌ داشت. وی‌ در سال ‌235هـ.ق. ‌سر به‌ طغیان ‌نهاد ‌و مورد‌ غضب ‌خلیفه‌ قرار گرفت ‌و به ‌زندان‌ افتاد. محمّد‌ مردی ‌شجاع‌ و ادیب ‌بود. آثار ‌شعری ‌فارسی ‌وی ‌زبانزد ‌مردم ‌بوده ‌و جماعتی ‌از بزرگان ‌مراغه ‌اشعار ‌وی‌ را‌ می‌خواندند‌ و از ادب‌ وشجاعت‌ِ‌ وی‌ یاد‌ می‌کردند ‌که ‌راوی‌ به طبریِ‌ مورّخ‌ نقل‌کرده‌ است.(جزءِ‌سابع، چاپ‌قاهره، 1358ق.، ص354.)
حمدالله‌ مستوفی‌ قزوینی ‌نیز ‌در «نُزهَةالقلوب» (چاپ‌لیدن،1913م.)، که ‌درسال‌740هـ.ق. تألیف ‌شده، به ‌وجود ‌زبان‌ پهلوی‌ در‌آذربایجان ‌اشاره‌ می‌کند ‌و می‌گوید: مردمش‌ سفید‌چهره‌ و تُرک‌وَش*‌ می‌باشند ‌و بیشتر ‌بر مذهب‌حنفی. و زبان‌ آن‌ها پهلوی ‌معرب‌** یا ‌پهلوی ‌مغیر ‌است؛ ازآن‌، مردم ‌زنگان ‌پهلوی‌ راست ‌است ‌و زبان ‌مردم‌گشتاسفی (ولایتی ‌در جنوب ‌شهر باکو)‌ پهلوی بازبسته‌ به‌‌جیلانی ‌است. حمدالله‌مستوفی ‌در میان ‌سال‌های ‌680‌ تا750‌ ق. ‌می‌زیسته‌ و وجود ‌زبان‌ پهلـوی ‌را‌ در‌آذربایجان در نیمه‌ی ‌دوم‌ قرن‌ هشتم ‌هجری‌ تأیید ‌نموده‌است.
* تُرک، در زبان ‌و ادب ‌فارسی‌ مجازاً‌ به ‌معنی ‌خوب‌روی‌ و زیبا‌روی ‌و معشوق ‌و دلبر ‌زیبا‌ به‌کار ‌رفته است ‌وهمچنین‌ در مورد ‌مرد ‌به‌ معنی‌دلاور‌ و جنگجو‌، بسیار استفاده‌ شده‌است. چه، مردم‌ سرزمینی‌که ‌ایرانیان‌ به‌ آن‌ها «توران» و «ترکستان» می‌گفتند، از دیرباز ‌به ‌زیبایی ‌و دلاوری‌ مشهور ‌بوده‌اند. و مردم‌ خوب‌چهره‌ را‌ بدین‌ سبب،‌ ترک‌وش ‌یعنی‌: چون ‌ترکان، می‌نامیدند.
** منظور ‌مستوفی ‌از «معرب» این ‌است‌که‌ با کلمه‌های‌ عربی‌ زیادی‌ درآمیخته است.
پروفسور‌آرتور‌کریستن‌سن ‌ـ‌ ایران‌شناس ‌شهیر دانمارکی ‌ـ‌ آورده: زبان ‌پهلوی ‌در دوره‌ی ‌اشکانیان ‌و ساسانیان ‌زبان‌ رسمی‌ ایران ‌بوده‌که‌ آذربایجان‌، بخشی‌ از سرزمین‌های‌ شمالی ‌آن‌ را به‌ نام‌ مادِ‌صغیر ‌تشکیل ‌می‌داده. زبان‌حقیقی‌ پهلوی، زبانِ آذربایجان‌ بوده.
یاقوت‌حموی ‌ـ‌ جغرافی‌دان ‌بزرگ‌ اسلامی ‌ـ ‌زبان ‌آذربایجان‌ را ‌آذری ‌می‌داند‌. این‌ مطلب ‌نیز ‌برکسی ‌پوشیده‌ نیست‌که‌ زبـان ‌آذری ‌با‌ زبان ‌تـرکی ‌از یک‌ ریشه ‌و اصل ‌نیست. ‌‌مسعودی ‌ـ‌ دیگر ‌دانشمند ‌نامی‌ اسلام ‌ـ ‌‌از پیوستگی ‌آذری‌ و پارسی ‌به ‌تفضیل‌ سخن‌ می‌راند ‌و می‌گوید: مردم‌ آذربایجان ‌از ‌ملل‌فُرس(ایران) هستند‌ وآذری‌ در ردیف‌ فَهلَوی، و دَری ‌از لغاتِ‌فُرس(= لهجه‌های ‌ایرانی) شمرده ‌می‌شود. ابن‌حوقَل‌‌ و مقدّسی ، زبان‌ مردم ‌آذربایجان‌ را فارسی‌ خوانده‌اند. پس ‌ترکی‌‌که خود زبانی‌ مستقل‌ و جدا‌ از دیگر زبان‌هاست، هیچ ‌ارتباطی‌ با‌ آذری‌‌ ندارد.
امّا‌ پس‌ از حمله‌ی‌ سلجوقیانِ ‌ترک ‌زبان‌ و مغول‌های‌ِ ترک ‌زبان ‌به ‌ایران، تشکیل ‌حکومتِ‌ صفویّه‌ی ترک‌ زبان ‌و پیدایش ‌عثمانی‌ها‌ در ایران‌ بودکه ‌ترکی ‌به ‌آذربایجان‌ راه‌ یافت ‌و رواج ‌پیدا‌کرد و با‌ آذری آمیخته‌ شد. پس‌ زبان ‌مردم‌ آذربایجان ‌و مراغه‌ تا سال740 هـ.ق.که‌ سال‌ تألیـف‌کتاب «نُزهَة القلوب» است، آذری‌ بوده ‌و این‌ زبان‌ خود شعبه‌یی ‌‌یا شاخه‌یی‌ از زبان ‌فارسی ‌به‌شمار می‌رفته است. امّا زبانی‌که‌ امروزه‌ بین ‌مردم‌ آذربایجان ‌و مراغه ‌رایج ‌و معمول ‌است‌ و به ‌ترکیِ ‌آذربایجانی معروف، زبانی ‌است ‌آمیخته ‌از واژه‌های ‌آذری، فارسی، عربی‌ و تُرکی! (طغرل طهماسبی ـ مراغه)

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۳/۰۵ Iran
1
0

نامهای کهن و کنونی مراغه جملگی به معنی محل مرغزار می باشند. گزن که از ریشه اوستایی گثن یعنی گیاه است. مارگیانه که در این نام با شهر مرو مشترک است به معنی مرغزار است. افراهروذ به معنی فراخ رستنی ها است. نظر کسروی که یک گونه تلفظ ارمنی نام ماد به صورت مار و ماراوا را به مراغه نسبت میدهد بی پایه است. چون مراغه تنها شهر ماد نشین آذربایجان یا ماد کوچک نبود که از زبان ارامنه بدین نام خوانده شده باشد. سوای اینکه نام دریاچه اورمیه که در خبر بطلمیوس در قرن دوم میلادی به مناسبت واقع شدن در کنار شهر مراغه، مارگیانه خوانده شده است ما را مجبور به کنار گذاشتن فرضیه کسروی در این باب می کند.

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۸/۱۳ Iran
0
0

قزوینی در رابطه با مراغه در سه فزسخی آن از ویکن دژ (دژ واقع در همواری) و قصبه جندق و آب معدنی آن نام برده است که نام جندق و آب معدنی گرم آن در نام کندوان و چشمه آب معدنی گرم آن بر جای مانده است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.