مراغة
نویسه گردانی:
MRʼḠ
مراغة. [ م َ غ َ] (اِخ ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین ، و جریر را ابن مراغة خوانده اند به معنی کسی که مادرش چون خر ماده ای تن به هر نره خری درداده است . رجوع به تاج ص 133 شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). ...
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِمص ) غلتیدن . (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس ) (اوبهی ). غلطیدن عموما...
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه . در 12هزارگزی شمال نوبران ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع ...
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) مراغه شهری است بزرگ و خرم و با نعمت و آبهای روان و باغهای خرم یکی باره داشت محکم ، پسر بوساج ویران کرد. (حدو...
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش شهرستان مهاباد، در 29/5هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 13هزارگزی غربی راه مهاباد به ...
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 12هزارگزی شمال غربی میان آباد و یکهزارگزی غرب راه بج...
مراقة. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) موی و پشم برکنده از پوست . (منتهی الارب ). پشم و موی منتتف و برکنده ، یا خاص بدانچه که از پوست به هنگام دباغت ...
شهرستان مراغه در جنوب غربی استان آذربایجان شرقی در مشرق، دریاچه ارومیه بر دامنه کوه سهند قرار گرفته که از شمال به شهرستان تبریز و از شرق به شهرستان هش...
مراغه و زبان آذری
طغرل طهماسبی
یکی از مصطلحات و معانی غلط که وارد فرهنگهای لغت نیز شده است، نام «مراغه» میباشد که با کمال ...