اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مراغه

نویسه گردانی: MRʼḠH
مراغه . [ م َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش شهرستان مهاباد، در 29/5هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 13هزارگزی غربی راه مهاباد به سردشت درمنطقه ٔ کوهستانی معتدلی واقع و دارای 114 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ مهاباد. محصولش غلات ، چغندر، توتون و حبوبات . شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
رصد خانه مراغه : بدین معناست که در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در زمان حکومت ایلخانیان که در آن زمان به دست خواجه ساخته شد. در آن زمان برای رصد ستارگان ...
علی مراغه ای . [ ع َ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) وی در ذی قعده ٔ سال 528 هَ . ق . با همدستی ابوعبیده محمد دهستانی ، آقسنقر حاکم مراغه را به قتل رساند...
نازکی مراغه ای . [ زُ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از منتخب التواریخ آرد: از سخنوران قرن ششم هجری بوده ، اشعار ذی...
رکن‌الدین اوحدی اصفهانی مراغه‌ای (۶۷۳–۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. زندگی‌نامه اوحدالدین بن حسین اص...
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر...
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). ...
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغة. [ م َ غ َ] (اِخ ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین ، و جریر را ابن مراغة خوانده اند به معنی...
مراقة. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) موی و پشم برکنده از پوست . (منتهی الارب ). پشم و موی منتتف و برکنده ، یا خاص بدانچه که از پوست به هنگام دباغت ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.