مرق
نویسه گردانی:
MRQ
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند بر کندن . (تاج المصادر بیهقی ). || با شتاب کسی را با نیزه زدن . || فضله انداختن پرنده . (اقرب الموارد). و رجوع به مروق شود.
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
مرغ قاف، مرغان قاف؛ عنقا. سیمرغ : باز ارچه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آئین پادشاهی. حافظ.
مرغ سان. {مُ} (ص مرکب). چون مرغ. مرغ وار. بسان مرغ . مانند مرغ . مرغ مانند. ///////////////////////////////////////////////////////////// مُرغ سان از ...
خاگ ماکیان، بیضه عربی. تُخمِ مُرغ سلول نطفهٔ مادهٔ (تخمک) مرغ و معمولاً به شکل بیضی است. وزن تخممرغ بهطور متوسط و بدون احتساب پوستهٔ آن ۵۸ گرم است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مرغ سحر نام تصنیف مشهوری است که نخستین بار با صدای ملوک ضرابی و بعد با صدای قمرالملوک وزیری اجرا شد. شعر تصنیف مرغ سحر را ملکالشعرای بهار سرود و آهنگ...
مگس مرغ . [ م َ گ َ م ُ ] (اِ مرکب ) انواعی از مرغان به الوان زیبا در امریکا که ماده و نر و جوجه های آن در نیمه ٔپوست گردویی گنجند. (یادداشت ...
میش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ۞ پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ...
هشت مرغ . [ هََ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان دارای 373 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ ج...
مرغ دار. [ م ُ ] (نف مرکب ) مرغ دارنده .دارنده ٔ مرغ . || کسی که به تربیت مرغان پردازد. آنکه مرغ پرورش دهد. آنکه مرغ نگه داری کند.
مرغ پلو. [ م ُ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) طعامی مرکب از پلو و مرغ پخته . پلو که در آن مرغ پخته یا سرخ کرده نهند و سپس دم کنند.