مرق
نویسه گردانی:
MRQ
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند بر کندن . (تاج المصادر بیهقی ). || با شتاب کسی را با نیزه زدن . || فضله انداختن پرنده . (اقرب الموارد). و رجوع به مروق شود.
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
اولین واژه ساختاری نیما یوشیج در ادبیات زبان فارسی و شعری هم به عنوان مرغ آمین دارد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مرغ جولا یا بافنده (به انگلیسی: Weaverbird) پرندهای است از خانواده مرغان جولا یا بافندگان (Ploceidae) که خانوادهای از پرندگان گنجشکسان نزدیک به فنچ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دان مرغ . [ ن ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چینه . دانه که بمرغان دهند. || ته غربالی . ته غربیلی . فضول از دانه های مختلف که از بوجاری گ...
شاه مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ابویعلی . (المرصع) : حارث شاه مرغی داشت کی بانگ کردی اندرآن ساعت بانگی بکرد. (کشف المحجوب هجویری ص 227).
تخته مرغ . [ ت َ ت َ / ت ِ م ُ ] (اِ مرکب ) دارکوب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جوجه مرغ . [ جو ج َ / ج ِ م ُ ] (اِ مرکب ) نوزاد ماده ٔ مرغ خانگی که پس از بلوغ تبدیل بمرغ میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
چاه مرغ . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 108 هزارگزی خاور حاجی آباد و 5 هزارگزی شمال راه مین...
چنگ مرغ . [چ َ گ ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چنگال مرغ . || زین پوش . (اشتینگاس ص 401) (ناظم الاطباء).