مرق
نویسه گردانی:
MRQ
مرق . [ م َ ] (ع مص ) فراوان کردن مرق و شوربای دیگ را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). خوردنی بسیار در دیگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر کندن پشم پوست را،و یا دفن کردن آن را تا پشم و موی آن بریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم از پوست که در پیرایه برده باشند بر کندن . (تاج المصادر بیهقی ). || با شتاب کسی را با نیزه زدن . || فضله انداختن پرنده . (اقرب الموارد). و رجوع به مروق شود.
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مرغ بالا. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . واقع در 16 هزارگزی شمال باختری نائین و 11 هزارگزی راه شوسه ٔ اردستان به نا...
مرغ فروشی . [ م ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) حرفه و عمل و شغل مرغ فروش . رجوع به مرغ فروش شود. || (اِ مرکب ) محلی که مرغ در آن فروشند.
مرغ نساج . [ م ُ غ ِ ن َس ْ سا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ مخروطی نوکان برنگهای زرد و خاکستری ...
مرغ سپید. [م َ غ ِ س َ / س ِ ] (اِخ ) ناحیتی است به در هرات : نصربن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مرغ سپید فرود آمد و لشکرگاه یزد....
مرغ آمین . [ م ُ غ ِ ] (اِخ ) در اصطلاح منجمان ستاره ٔ کف الخضیب ، زیرا که نزد منجمان مقرر است که هر کس که وقت طلوع کف الخضیب دعا کند مستجاب...
بازار مرغ . [ رِ م ُ ] (اِخ ) محله ای در شیراز. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 78 شود.
قلعه مرغ . [ ق َ ع َ م ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 54هزارگزی خاور داران . سکنه ٔ آن 17 تن اس...
کالبد مرغ . [ ب َ / ب ُ دِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از صراحی است که بشکل مرغ سازند : از پیکر گاو آید و در کالبد مرغ جان پری ، آن ک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خانه ٔ مرغ . [ ن َ / ن ِ ی ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آشیان پرندگان . (ناظم الاطباء). لانه .آشیان . عش . (دهار).