اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصدع

نویسه گردانی: MṢDʽ
مصدع . [م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ) گرفتار دردسر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
مصدع . [ م َ دَ ] (ع اِ) راه نرم در زمین درشت .ج ، مصادع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مصدع . [ م ِ دَ ] (ع اِ) پیکان پهن دراز. ج ، مصادع . || (ص ) بلیغ: خطیب مصدع ؛خطیبی بلیغ. || رسا: رجل مصدع ؛ مرد رسا در امور. (منتهی الارب )...
مصدع . [ م ُ ص َدْ دِ ] (ع ص ) کسی که جداجدا می کند. (ناظم الاطباء). جداکننده . (غیاث ). || آنکه دردسر می رساند. (ناظم الاطباء). دردسررساننده . ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اواماک avāmāk (مانوی با پسوند پهلوی آک)***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: اواماک ژمن avāmāk-žamn (مانوی ـ سغدی)***فانکو آدینات 09163657861
مزاحم وقت کسی شدن، وقت کسی را تلف کردن
مسدع . [ م ِ دَ ] (ع ص ) به راه خود رونده یا هادی و دلیل و راه نما. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مصداء. [ م ُص َدْ دَءْ ] (ع ص ) درمی زنگ گرفته . (مهذب الاسماء).
مسداء. [ م َ ] (ع ص ) مستوی و هموار و زیبا: ساق ٌ مسداء. (از اقرب الموارد).
مسدع اوقات. املاءِ ناصحیح «مُصدّع اوقات». رجوع شود به مصدع. زیر نویس: از ایرانیان و دوستداران گرانقدر زبان فارسی خواهشمند است که قدری دربارۀ ریشۀ ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سیاوش
۱۳۹۹/۰۳/۱۲
1
0

با سلام بنده نظرم این هست که کلمه مسدع صحیحتر است چرا که به معنی مانع از کلمه سد استفاده میشود و احساس را بهتر بیان میکند که بنده مثلا مانع وقت شما شدم تا به کار من رسیدگی کنید معنی مصدع گرفتار کردن میباشد که در اینصورت احساس چنین بیان میشود بنده وقت شما را گرفتار کردم بس بنابه ریشه بنظر من مسدع اوقات شدن درستر باید باشد .


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.