اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معل

نویسه گردانی: MʽL
معل . [ م َ ع ِ ] (اِ) نامی است که در کتول به کرم البری ۞ دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۱ ثانیه
خاک مال . (اِمص مرکب ) مالیدن با خاک . || کنایه از ذلیل و خوار و با لفظ «کردن » و «دادن » و «خوردن » مستعمل است . (آنندراج ) : چنان چست و چاب...
خشت مال . [ خ ِ ] (نف مرکب ) خشت ساز. خشت زن . خشت درست کن . (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف ) : چو قالب بیک مشت گل خشت مال دهان م...
ذات مال . [ ت ُ ] (ع ص مرکب ) خداوند مال (زن ). زن مالدار. زنی توانگر. زن باخواسته . || (اِ مرکب ) دارائی . توانگری .
رخت مال . [ رَ ] (اِ مرکب ) نوردی که نساجان بدان پارچه را هموار کنند. (ناظم الاطباء).
شوی مال . (نف مرکب ) شومال .شخصی را گویند که آهار و آش بر تار جامه ای که می بافند بمالد. (برهان ). نساج . در اصل لغت به معنی بافنده است و ب...
فال مال . (اِ) فرنجمشک . (فهرست مخزن الادویه ).
فیل مال . (ن مف مرکب ) پیل مال . (فرهنگ فارسی معین ). مالیده زیر پای فیل . || (اِمص مرکب ) به پای پیل مالیدن ، و این نوعی از مجازات بوده ...
فیل مال . (اِ مرکب ) پیل مال . (فرهنگ فارسی معین ). مال بسیار. ثروت بیکران .
مال بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) سخی و جوانمرد و باسخاوت . (ناظم الاطباء). مال بخشنده . بخشنده ٔ ثروت و خواسته . || (اِ مرکب ) نام روز هشتم است ا...
مال بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) تیری ۞ بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.