مگس
نویسه گردانی:
MGS
مگس . [ م َ گ َ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان مرکب از 1000 خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 97).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
مگس . [ م َ گ َ ] (اِ)جانوری است کوچک و بالدار و پرنده که به تازی ذباب گویند. (ناظم الاطباء). ذباب . (زمخشری ) (ترجمان القرآن ). در اوستایی ...
مگس کش . [ م َ گ َک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ مگس . که مگس را کشد. || (اِ مرکب ) آلتی است مرکب از دسته ای بلند که به صفحه ای چرمین یا پلاستیک...
معادلی برای نامیدن مگس گوشت است. مگسی که بوی خون و گوشت فاسد می کشد واغلب روی لش حیوانات و اجساد مرده ها می پرد.
مگس مرغ . [ م َ گ َ م ُ ] (اِ مرکب ) انواعی از مرغان به الوان زیبا در امریکا که ماده و نر و جوجه های آن در نیمه ٔپوست گردویی گنجند. (یادداشت ...
مگس ناک . [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) پُر از مگس . (ناظم الاطباء): ارض مَذَبَّة؛ زمین مگس ناک . (منتهی الارب ).
مگس وار. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند مگس . (ناظم الاطباء) : مگس وارم مران زآن تنگ شکرمسوزانم به آتش همچو عنبر.نظامی .مگس وارش از پ...
مگس وزن کنایه از چیزی سبک و بی مقدار دارد در مقام مقایسه قدرت و زور آزمایی.
به انسان لاغر و کم وزن به صورت منفی به کار میرود.
مگس گیر. [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) هر چیز که مگس را می گیرد و نگاه می دارد. (ناظم الاطباء). گیرنده ٔ مگس : لعاب عنکبوتان مگس گیرهمایی را نگر چون...
مگس ران . [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه مگسها را دورکند. مگس راننده . || (اِ مرکب ) به هندی مورچهل و چونری گویند که از پرهای دم طاوس و موی ...
مگس قاپ . [ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به مگس گیر (معنی آخر) شود.