اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موقت

نویسه گردانی: MWQT
موقت . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) هنگام معین ثابت و محدود. (ناظم الاطباء). هنگام پیداکرده شده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
- وقت موقت ؛ هنگام معین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).وقت محدود معین . (از المنجد).
|| هرچیز که دارای وقت و هنگام باشد. ناپایدار. (ناظم الاطباء).
- قرار موقت ؛ ۞ تصمیم محدود بازپرس و مستنطق مبنی براجرای امری .
|| هر کار که گاهگاهی صدور یابد. ضد دایم و متصل و پایدار. (ناظم الاطباء). مقابل دایم . || (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان ، برابر مبهم باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
موقت . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جایی که برای وقت دادن مقرر کرده باشند. (ناظم الاطباء). میقات . (منتهی الارب ). || هنگامی که برای تعیین جای مق...
موقت . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) تعیین کننده ٔ وقت و ساعت . (ناظم الاطباء). وقت معین کننده . هنگام پیداکننده . (آنندراج ). || آنکه در مسجد تعیین ...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاتیرنج pâtirenj (سغدی: patirenc)****فانکو آدینات 09163657861
موقت /movaqqat/ ۱. [مقابلِ دائم] دارای زمان محدود و معیّن. ۲. (اسم) زمان محدود و معیّن. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جدا شدن . 2 - بی کار شدن . انفصال از خدمت "به معنای آن است که کارمند ... از خدمت در سازمان محروم می‌گردد"
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
انصاری
۱۳۹۵/۰۴/۱۱ Iran
0
0

بجای واژه ی از ریشه عربی «موقّت»، کاربرد واژه پارسی «ناپایور» و بسته به مورد در جاهایی، «ناپایدار» را پیشنهاد می کنم. ب. الف. بزرگمهر ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۵


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.