گفتگو درباره واژه گزارش تخلف موی نویسه گردانی: MWY موی . (اِ) مخفف مویه . مویه . گریه . ناله . (یادداشت مؤلف ). || مصیبت . بدبختی : مرد گفت ای جوان زیباروی به یکی موی رستی از یک موی . نظامی (هفت پیکر چ امیرکبیر ص 755).رجوع به مویه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی موی چین موی چین . (اِ مرکب ) منقاش . خارچین . خارچینه .موی چینه . موچین . موچینه . موچنا. (یادداشت مؤلف ). موی ناک موی ناک . (ص مرکب ) پرموی . موی دار. مویین . که موی بسیار دارد. اشعر. (از یادداشت مؤلف ) : اژدهای بزرگ سر موی ناک . (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 4... موی کنه موی کنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منقاش . موکنه . موی کن . موچین . موی چینه . منتاخ . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موی چینه و موی چین و موی... موی گیا موی گیا. (اِ مرکب ) فارسی سنبل هندی باشد و آن بیخ گیاهی است باریک و انبوه و درهم پیچیده وبه غایت خوشبو که در عطریات و دواها به کار برند ... نیم موی نیم موی . (اِ مرکب ) ظاهراً نیم تنه ای از موئینه بوده است . نیم تنه ٔ پوست . (یادداشت مؤلف ) : کاندرین مهرگان فرخ پی زو مرا نیم موی و نیم قباس... موی پاش انژکتور موی راه صراط تنک موی تنک موی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) آنکه موی سر و ریش وی انبوه نبود و کم موی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن ش... زره موی زره موی . [ زَ / زِ رِه ْ ] (ص مرکب ) زره مو. کسی که بر روی خویشتن موی خود را بسان زره سازدو بدان روی را بپوشاند. (ناظم الاطباء). || کسی ... موی بین موی بین . (نف مرکب ) که موی را ببیند. که چشمی تیزبین داشته باشد و موی را ببیند و تشخیص دهد. (از یادداشت مؤلف ). || باریک بین . تیزبین . (ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود