اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناض

نویسه گردانی: NAḌ
ناض . [ ناض ض ] (ع ص ) درم و دینار نقدشده ، یا آن درم و دینار است که عین گردد بعد از آنکه متاع باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کل ما تحول ورقا او عیناً. (معجم متن اللغة). درهم و دینار است نزد اهل حجاز هنگامی که به عین تحول یابد بعد از آنکه متاع بوده است . (از اقرب الموارد). درهم و دینار. (فرهنگ نظام ) (المنجد). مال نقد چون زر و سیم . (مهذب الاسماء). || صامت . (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). الناض من المال ؛صامته من الورق او العین . (اقرب الموارد). صامت از اموال ، مقابل ناطق . || آنچه که میسر شود از چیزی . ماتیسر من شی ٔ. (معجم متن اللغة). || امر ناض ؛ کار ممکن . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (آنندراج ). چیز ممکن . (فرهنگ نظام ). || آب منبعدار. (فرهنگ نظام ). ماء ناض ؛ آب که آن را مدتی و بقائی باشد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
شاه ناز. (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغت نامه شود.
گل ناز. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل است .
ناز شست . [ زِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیش کشی است که نزدیکان پیشگاه شهریاری هنگامی می گذرانند که پادشاه به دست و تیر خود نشان یا ...
بید ناز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بید موله .بید مجنون . بید معلق . (یادداشت مؤلف ) : زلفت که چو بید ناز آویخته است خاک محن اندر سر من ب...
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 14500 گزی جنوب مراغه و 5 هزارگزی خاور شوسه ٔ مراغه به میا...
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری تکاب و 11 هزارگزی خاور ارابه رو احمد...
قره ناز. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 62 هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عز و ناز. [ ع ِزْ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ارجمندی و ناز. عزت و نعمت : عمر تو بادا بیکران ، سود تو بادا بی زیان همواره پای و جاودان ، درعز و...
چینی ناز. (ص مرکب ) دارای ناز و کرشمه ٔ چینی . با کرشمه و غنج و دلال چون چینیان : گفت رومی عروس چینی نازکای خداوند روم و چین و طراز.نظام...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.