اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نزر

نویسه گردانی: NZR
نزر. [ ن َ ] (ع اِ) کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الامر. یقولون : نزرتک فاکثرت ؛ أی امرتک . (تاج العروس ). || ورمی است در پستان شترماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || (ص ) قلیل . (تاج العروس ) (غیاث اللغات ). اندک . (غیاث اللغات ). کم . یسیر. (یادداشت مؤلف ). فی صفة کلامه (ص ): فصل لا نزر و لا هذر؛ أی لیس بقلیل . (تاج العروس ). || اندک و بی مزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). قلیل تافه . (اقرب الموارد). || بطی ٔ. (از اقرب الموارد) (تاج العروس ): ماجئت الا نزراً؛ نیامدی مگر به آهستگی و درنگ . || (مص ) اندک گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک گردیدن . (ناظم الاطباء). کم شدن . (از اقرب الموارد). نزارة. نزور.نزورة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نزرة. (اقرب الموارد). نزارت . اندک شدن . (یادداشت مؤلف ). || ستیهیدن در سؤال . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). الحاح کردن در سؤال . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || برانگیخته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). احتثاث . (از تاج العروس ). || شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). استعجال . (تاج العروس ). || آزمودن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمودن کاری . (آنندراج ). || خرد و خوار شمردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). احتقار. استقلال . (تاج العروس ). || اندک پنداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم شمردن . (از اقرب الموارد). || کم گردانیدن چیزی را. (از ناظم الاطباء). اندک کردن . (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نذر. [ ن َ ] (ع اِ) آنچه واجب گردانند بر خود یا آنچه واجب کنند به شرط چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نَحْب . (از اقرب ...
نذر. [ ن َ ذَ ] (ع مص ) دانستن چیزی را پس پرهیز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نذر. [ ن َ ذُ ] (ع ص ) حیران و ترسان . (غیاث اللغات ).
نذر. [ ن ُ ] (ع اِ) پوست درخت مقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِمص ) انذار. (المنجد). اسم مصدر است . (از یادداشت مؤلف ). ...
نذر. [ ن ُ ذُ ] (ع اِ) ترس . بیم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (اِمص ) انذار. (منتهی الارب ) (المنجد). نُذْری...
نضر. [ ن َ ] (ع اِ) زر و سیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ۞ . زر. (غیاث اللغات ). طلا، و گفته اند: نقره . (از اقرب الم...
نضر. [ ن َ ض َ ] (ع اِمص ) خوبی . تازه روئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) چیز خالص . (غیاث اللغات از لطایف اللغات ). ...
نضر. [ ن َ ض ِ ] (ع ص ) ناضر. نضیر. (المنجد).
نضر. [ ن ِ ] (ع اِ) نِضْر الرجل ؛ زن ِ مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). همسر مرد. (از اقرب الموارد).
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن حارث بن علقمةبن کلدةبن عبدمناف ؛ از بنوعبدالدار و از شجاعان و اشراف قریش است ، در جنگ بدر سردار سپاه مشرکین بود، از ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.