اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نزر

نویسه گردانی: NZR
نزر. [ ن َ ] (ع اِ) کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الامر. یقولون : نزرتک فاکثرت ؛ أی امرتک . (تاج العروس ). || ورمی است در پستان شترماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || (ص ) قلیل . (تاج العروس ) (غیاث اللغات ). اندک . (غیاث اللغات ). کم . یسیر. (یادداشت مؤلف ). فی صفة کلامه (ص ): فصل لا نزر و لا هذر؛ أی لیس بقلیل . (تاج العروس ). || اندک و بی مزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). قلیل تافه . (اقرب الموارد). || بطی ٔ. (از اقرب الموارد) (تاج العروس ): ماجئت الا نزراً؛ نیامدی مگر به آهستگی و درنگ . || (مص ) اندک گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک گردیدن . (ناظم الاطباء). کم شدن . (از اقرب الموارد). نزارة. نزور.نزورة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نزرة. (اقرب الموارد). نزارت . اندک شدن . (یادداشت مؤلف ). || ستیهیدن در سؤال . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). الحاح کردن در سؤال . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || برانگیخته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). احتثاث . (از تاج العروس ). || شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). استعجال . (تاج العروس ). || آزمودن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمودن کاری . (آنندراج ). || خرد و خوار شمردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). احتقار. استقلال . (تاج العروس ). || اندک پنداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم شمردن . (از اقرب الموارد). || کم گردانیدن چیزی را. (از ناظم الاطباء). اندک کردن . (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
چوب نظر. [ ب ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نامی است که در شمیرانات و اطراف تهران به داغداغان دهند. (یادداشت مؤلف ). تاقوت . (فرهنگ ف...
حسن نظر. [ ح ُ ن ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش نیتی .خوش بینی . مقابل سؤنیت . رجوع به ترکیبات حسن شود.
اهل نظر. [ اَ ل ِ ن َظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اهل دل است وآنکه پیوسته نظر بخوبان دارد. (انجمن آرا). آنان که با توجه و نظر در...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی است در صفاهان که دریاچه ای کلان دارد : دیده از سیل سرشکم رشک صددریاچه شدتا برخسار توای باغ نظر افتاد...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی بوده است در کازرون و ظاهراً منسوب به میرزا حسینقلی میربها فرمانفرماست . (از مقاله ٔ مصطفوی در مجله ٔ اطلا...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی است در شیراز که فعلا محل موزه ٔپارس شیراز است و از یادگارهای کریم خان زند (1163 -1193 هَ . ق .) بشمار میر...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی در قندهار که متعلق به علیمردان خان پسر گنجعلی خان حاکم زمان صفوی این شهر بوده است و مجمعالتواریخ از...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی در کرمان . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). باغی به کرمان که نظرعلی خان زند حاکم زمان زندیه در کرمان بن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی آن این است: ویگور آچیت (ویگور از کردی: وه گور = تبادل + واژه ی اوستایی آچیت= نظر)
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.