اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نزر

نویسه گردانی: NZR
نزر. [ ن َ ] (ع اِ) کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الامر. یقولون : نزرتک فاکثرت ؛ أی امرتک . (تاج العروس ). || ورمی است در پستان شترماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || (ص ) قلیل . (تاج العروس ) (غیاث اللغات ). اندک . (غیاث اللغات ). کم . یسیر. (یادداشت مؤلف ). فی صفة کلامه (ص ): فصل لا نزر و لا هذر؛ أی لیس بقلیل . (تاج العروس ). || اندک و بی مزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). قلیل تافه . (اقرب الموارد). || بطی ٔ. (از اقرب الموارد) (تاج العروس ): ماجئت الا نزراً؛ نیامدی مگر به آهستگی و درنگ . || (مص ) اندک گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک گردیدن . (ناظم الاطباء). کم شدن . (از اقرب الموارد). نزارة. نزور.نزورة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نزرة. (اقرب الموارد). نزارت . اندک شدن . (یادداشت مؤلف ). || ستیهیدن در سؤال . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). الحاح کردن در سؤال . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || برانگیخته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). احتثاث . (از تاج العروس ). || شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). استعجال . (تاج العروس ). || آزمودن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمودن کاری . (آنندراج ). || خرد و خوار شمردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). احتقار. استقلال . (تاج العروس ). || اندک پنداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم شمردن . (از اقرب الموارد). || کم گردانیدن چیزی را. (از ناظم الاطباء). اندک کردن . (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نذر داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) با خود عهد کردن . با خدای عهد کردن . به گردن گرفتن : خواجه [ احمد حسن ] گفت : من پیر شده ام و از کار بمان...
کوتاه نظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی ...
چراغ نذر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که بامیدحصول مقصود بر آستان اولیاء سوزند. (آنندراج ). چراغ نذری . چراغی که برای...
نظر باختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نظربازی کردن . چشم چرانی کردن . تماشای زیبائی ها کردن : کس عیب نظر باختن ما نکندزیرا که نظر داعی تنها ...
نظر نهادن . [ ن َ ظَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . (آنندراج ). نظر گماردن . نگریستن . خیره شدن : نظر بر یکدگر چندان نهادندکه آب از چشم ...
نظر گرفتن . [ ن َ ظَ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) نظر گردانیدن . (از آنندراج ). رجوع به نظرگردانیدن شود. رجوع به ترکیبات ذیل مدخل نظر شود.
نظر گشادن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نظر واکردن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). نگاه کردن . نگریستن .
نظر داشتن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر ندا...
نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن : همی خرامد و عقلم به طبعمی گویدنظربدوز که آن بی نظیر می آید. سع...
نظر فکندن . [ ن َ ظَ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر ه...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.