اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نضر

نویسه گردانی: NḌR
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن شمیل بن خرشةبن یزید المازنی التمیمی ، مکنی به ابوالحسن از راویان و لغویون عرب است . به سال 122 هَ . ق . در مرو ولادت یافت ، باپدرش به بصره آمد و پس از چندی با منصب قضا به مرو بازگشت ، و به مأمون خلیفه ٔ عباسی تقرب جست و از او نوازشها دید، و به سال 203 یا 204 در مرو درگذشت . اوراست : کتاب الصفات ، کتاب السلاح ، کتاب المعانی ، غریب الحدیث ، الانواء، خلق الفرس ، المصادر، المدخل الی کتاب العین . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 357) (قاموس الاعلام ج 6). و نیز رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 161 و طبقات النحویین ص 53و غایةالنهایه ج 2 ص 341 و جمهرةالانساب ص 200 و مراتب النحویین ص 66 و ابن ندیم ص 52 و المزهر ج 2 ص 232 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
نذر داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) با خود عهد کردن . با خدای عهد کردن . به گردن گرفتن : خواجه [ احمد حسن ] گفت : من پیر شده ام و از کار بمان...
کوتاه نظر. [ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که از عواقب امور نیندیشد و عاقبت اندیش نباشد و غافل و صاحب غفلت باشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی ...
چراغ نذر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که بامیدحصول مقصود بر آستان اولیاء سوزند. (آنندراج ). چراغ نذری . چراغی که برای...
نظر باختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نظربازی کردن . چشم چرانی کردن . تماشای زیبائی ها کردن : کس عیب نظر باختن ما نکندزیرا که نظر داعی تنها ...
نظر داشتن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر ندا...
نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن : همی خرامد و عقلم به طبعمی گویدنظربدوز که آن بی نظیر می آید. سع...
نظر خوردن . [ ن َ ظَ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چشم زخم رسیدن . (ناظم الاطباء). به چشم آمدن . از عین الکمال آفت یافتن . به چشم بد و عین الکم...
نظر فکندن . [ ن َ ظَ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . نظر افکندن : هر گه که نظر بر گل رویت فکنم خواهم که چو نرگس مژه بر ه...
نظر گرفتن . [ ن َ ظَ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) نظر گردانیدن . (از آنندراج ). رجوع به نظرگردانیدن شود. رجوع به ترکیبات ذیل مدخل نظر شود.
نظر گشادن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نظر واکردن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). نگاه کردن . نگریستن .
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.