نو
نویسه گردانی:
NW
نو. [ ن َ / نُو ] (اِمص ) ناله و زاری . (از انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). ریشه ٔ نویدن است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نویدن شود. || حرکت و جنبش و لرزه . (از برهان قاطع). ریشه ٔ نویدن است . رجوع به نویدن شود. || (اِ) نقطه ٔ سپید که بر ناخن افتد. بَرَش . (یادداشت مؤلف ).
- نو افتادن به ناخن ؛ نَبَش . خال سپید در ناخن پیدا شدن . (یادداشت مؤلف ).
|| نام حرف نون یونانی است . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ). || نام نوائی از موسیقی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قنات نو. [ ق َ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری سوریان ، و 67هزارگزی ...
قنات نو. [ ق َ ن ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فسا ، واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فسا و 4هزارگزی باختر شوسه ٔ...
قنات نو. [ ق َ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 34هزارگزی جنوب خاور سبزواران و 6هزارگزی راه دوسا...
قنات نو. [ ق َ ن ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 44هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و یک هزارگزی ...
شهرک نو. [ ش َ رَ ک ِ ن َ / نُو ] (اِخ ) عوفی نویسد کبودجامه قبیله ای بودند ساکن بین استرآباد و خوارزم و شهری داشتند بنام «شهر نو» یا «شهرک ...
شهرک نو. [ ش َ رَ ک ِ ن َ / نُو ] (اِخ ) نام دره ای است که آب جرجان از جبال اسند مازندران برخاسته و از راه این دره به جرجان رسیده و ببح...
رأس نو. [ رَءْ س ِ ن َ ] (اِخ ) دماغه ٔ کوچکی است در شمال دریای عمان ، بین دماغه ٔ رأس پینگان و رأس کبیر و جنوب کوه لانج .
فارسی نو. [ ی ِن َ / نُو ] (اِخ ) رجوع به فارسی و فارسی دری شود.
کلاته نو. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر است که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 475 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
کلاته نو. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...