نو
نویسه گردانی:
NW
نو. [ ن َ / نُو ] (اِمص ) ناله و زاری . (از انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). ریشه ٔ نویدن است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نویدن شود. || حرکت و جنبش و لرزه . (از برهان قاطع). ریشه ٔ نویدن است . رجوع به نویدن شود. || (اِ) نقطه ٔ سپید که بر ناخن افتد. بَرَش . (یادداشت مؤلف ).
- نو افتادن به ناخن ؛ نَبَش . خال سپید در ناخن پیدا شدن . (یادداشت مؤلف ).
|| نام حرف نون یونانی است . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ). || نام نوائی از موسیقی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جوب نو. [ ن ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند بخش زاغه ٔشهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از نهر زاغه و محصول آن غلات ، لبنیات و شغل...
رود نو. [ ن َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30ه...
روز نو. [ زِ ن َ / ن ُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوروز. روز جشن . روز شادی : به جمشید بر گوهر افشاندندمر آن روز را روز نو خواندند. فردوسی .همی گ...
شهر نو. [ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به شهرک نو شود.
شهر نو. [ ش َ رِن َ ] (اِخ ) نام محله ای است در تهران واقع در جنوب غربی آن . قسمتی از تهران که سابقاً در بیرون خندق واقع شده و دارای باغه...
شهر نو. [ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه یزد و طبس میان خرونق و ساقند در 96000 گزی یزد. (یادداشت مؤلف ).
شهر نو. [ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بلوک بالاولایت باخرز از ولایت باخرز و خواف خراسان . (یادداشت مؤلف ).
شهر نو.[ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای تابع طیبات مشهد است و نفوس آن در حدود 23046 تن است . قرای عمده ٔ دهستان عبارتند از گندم شاد با ...
شهر نو. [ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش طیبات تابع شهرستان مشهد است و 2661 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شیخ نو. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) دهی دو فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق قیر است بفارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).