اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوش

نویسه گردانی: NWŠ
نوش . (اِخ ) از پارسی گویان قرن سیزدهم هجری هندوستان است . او راست :
ز کشتگان غمت جابه جا نشان باقی است
گذشت قافله و گرد کاروان باقی است
تنم به خاک برابر شد و هنوز هوس
به دیدن رخ زیبات همچنان باقی است .
(از صبح گلشن ص 561) (از شمع انجمن ص 490) (از فرهنگ سخنوران ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نوش آگین . (ص مرکب ) نوش آمیغ. به شهد و شکرآمیخته . شکرپرورد. به نوش آمیخته . نوشین : آنکه در یاقوت نوش آگین او شکّر سرشت قوت عشاقش از آن یاق...
نوش آمیغ. (ص مرکب ) آمیخته به شهد. (فرهنگ فارسی معین ). به نوش آمیخته . (یادداشت مؤلف ) : همه به تنبل و بند است بازگشتن اوشرنگ نوش آمیغ ا...
نوش آباد. (اِ مرکب ) شکرستان . شکرزار. || کنایه از لب معشوق : چو بگرفت از شکر خوردن دل شاه به نوش آباد شیرین شد دگر راه .نظامی .
نوش آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ غربی شهرستان رفسنجان ، در 12 هزارگزی غرب رفسنجان و 7 هزارگزی شمال جاده ٔ رفسنجان به یزد، در جلگه...
نوش آباد. (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خاش شهرستان زاهدان ، در 3 هزارگزی شمال خاش و یک هزارگزی شرق راه زاهدان به خاش ، در جلگه ٔ گر...
نوش آباد. (اِخ ) قصبه ای است از بخش آران شهرستان کاشان ، در 4 هزارگزی مغرب آران در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 5250 تن سکنه دارد. آبش ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نوش گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش گوار. (آنندراج ). در گوارائی چون آب زندگانی ، زیرا که چشمه ٔ نوش آب حیوان است . (فرهنگ فارسی معین ). گوارا : ...
نوش کردن. تاوان چیزی پس دادن. دریافت ضربه در تلافی ضربه زده شده. معنی ضرب المثل ” زدی ضربتی، ضربتی نوش کن “ ضرب المثل‌های ایرانی ارسال دیدگاه آشنایی ب...
نوش جان . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی که ممد و مقوی حیات باشد یامرغوب و محبوب جان . (آنندراج ). || (صوت مرکب ) به صورت خطاب و د...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.