اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نی

نویسه گردانی: NY
نی . [ نی ی ] (ع اِ) هرچیز ناپخته و خام . (غیاث اللغات ). گوشت خام . (مهذب الاسماء). گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء). رجوع به نی ٔ شود. || فربهی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سمن . چاقی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || ج ِ نیّة و آن جمع شاذ و نادری است . (از متن اللغة) (ذیل اقرب الموارد). || نَی ّ. (متن اللغة). رجوع به نَی ّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
نی سوار. [ ن َ / ن ِ س َ ] (ص مرکب ) طفلی که مرکب از نی کند. (آنندراج ). بچه ای که به روی نی سواری می کند. (ناظم الاطباء) : کس نی سوار دید...
نی سیاه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردارآباد بخش مرکزی شهرستان شوشتر در 9هزارگزی جنوب غربی شوشتر و 8هزارگزی جنوب جاده ٔ دزفول به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نی انبان . [ ن َ / ن ِ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نام سازی که از نی و چرم سازند. (غیاث اللغات ). نوعی از نی که متصل است به انبانی پر از هوا و آن ...
کالان نی . (اِخ ) نام محلی است در هندوستان . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1475 شود.
نی تراشی . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل برکندن نی نیزارها برای اصلاح زمین . (یادداشت مؤلف ).
گواری نی . (اِخ ) ۞ باتیستا (1538 - 1612 م .). شاعری است ایتالیایی که در فرار ۞ متولد شده . وی مؤلف کتاب تراژدی کمدی «پاستور فیدو» ۞ ا...
بی نی یو. (اِ) نوعی نای انبان دارای دو نای . رجوع به بینی شود.
نی لبک زن . [ ن َ / ن ِ ل َ ب َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه نی لبک نوازد.
نی نردبام . [ ن َ ن َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان ، کنار جاده ٔ مسجدسلیمان به هفتگل ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری وا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.