اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ورء

نویسه گردانی: WRʼ
ورء. [ وَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن . (منتهی الارب ). دفع کردن . (اقرب الموارد). || پرشکم گردیدن از طعام . || فهمیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کرک ور.[ ک ُ وَ ] (ص مرکب ) ذوزغب . ذوخمل . پرزدار. (یادداشت مؤلف ). دارای کرک . که کرک دارد. کرکناک . پرزناک .
کین ور. [ وَ ] (ص مرکب ) بدخواه و بداندیش و دشمن . (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج ) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش «رشتن » کین ور...
مژه ور. [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ وَ ](ص مرکب ) صاحب مژه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مال ور. [ وَ ] (ص مرکب ) مالدار و توانگر و غنی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
شر و ور. [ ش ِرْ رُ وِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول سخنان بیهوده و بی معنی ؛ شر و ور گفتن . (یادداشت مؤلف ). حرف مفت و دری وری و چرند و پ...
دور و ور. [ دَ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) دور وبر. اطراف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوروبر شود.
چرت و پرت
به فتح اول و ضم ق. به زور چیزی را از کسی ربودن است به گویش کازرونی(ع.ش)
شعله واژه ای عربی است که پسوند پارسی ور به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: آلاوین (آلاو با پسوند دری ین؛ مانند راستین، دروغین، چرکین و...)*** ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.