اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ورزیدن

نویسه گردانی: WRZYDN
ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) برزیدن ۞ . کار کردن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).عمل کردن . به کار بردن . || کوشیدن . جهد کردن . کوشش و سعی نمودن . (ناظم الاطباء). || پیاپی انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ) :
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری .

حافظ (از فرهنگ فارسی معین ).


|| ممارست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || حاصل کردن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). تحصیل کردن . اندوختن . (ناظم الاطباء). کسب نمودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).کسب کردن . به دست آوردن . (ناظم الاطباء) :
سخندانی وخوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیاحافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم .

حافظ.


|| کشتن . (ناظم الاطباء). زراعت کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || عادت نمودن . خوی کردن . خو گرفتن . ریاضت کشیدن . || به مشقت و محنت به دست آوردن . || نتیجه گرفتن . || دمیدن . || نازیدن . افتخار نمودن . || محنت کشیدن . (ناظم الاطباء). || مالش دادن . مشت و مال دادن خمیر. || پیروی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا): ورزیدن راه و رسم یا دینی ؛ پیروی کردن آن راه و رسم وپیروی کردن آن دین :
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و زندو است .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...
اهمال ورزیدن . [ اِ وَ دَ] (مص مرکب ) غفلت و تهاون و سستی کردن و فروگذار کردن : یکی میگفت گناه تست که از پاس آن اهمال ورزیدی . (منتخب ...
تغافل ورزیدن . [ ت َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) تغافل کردن . و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
خیانت ورزیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خیانت کردن . خیانت نمودن : هر که خیانت ورزد دستش از حساب بلرزد. (گلستان سعدی ).
صداقت ورزیدن . [ ص َ / ص ِ ق َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی ورزیدن . رجوع به صداقت شود.
سالوس ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) مکر کردن . حیله کردن . ریا کردن : گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشودتا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.حافظ.
سمسول ورزیدن . [ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . شوخی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و ر...
زاهدی ورزیدن . [هَِ وَ دَ ] (مص مرکب ) رهبانیة. (ترجمان القرآن ).
دوستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) دوستی کردن . دوستی نمودن . محبت ورزیدن . مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهربانی و دوستی ورزدتا ترا مکن...
راستی ورزیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) راستی و درستکاری بخرج دادن . استقامت و راستی نشان دادن : دانش آموز و سر از گرد جهالت بفشان راستی ورز و ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.