وعر
نویسه گردانی:
WʽR
وعر. [ وَ ع ِ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دشوار و صعب . (ناظم الاطباء). || شعر معر وعر؛ موی کم ریخته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، اوعار. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فرعون وار.[ ف ِ ع َ / عُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه زور گوید و سرکشی کند یا خود را خداوند جهان خواند : فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه ق...
مرغزی وار. [ م َ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند مرغزی . چون مردم مرو. بسان مروی : مرغزی وار گر چه قافیه نیست خود سلام علیک می نکند.انوری (...
محتشم وار. [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند محتشمان . چون مردم باحشمت : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتش محتشم وار.نظامی .
گستاخ وار. [ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) گستاخ مانند. دلیرآسا. جسورگونه : بدین دل گرفته ست گستاخ واربه زرّ و به سیم اندرون خانمان . فرخی .بر در...
مشاطه وار. [ م َش ْ شا / م َ طَ / طِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون آرایشگر. همچون مشاطه . مشاطه گونه . مانند مشاطه : از بهر عروسان فکرتت راآرایش ...
مشتاق وار. [م ُ ] (ق مرکب ) مشتاق مانند. آرزومندانه : گفت روزی میشدم مشتاق وارتا ببینم در بشر انوار یار.مولوی (مثنوی چ خاور ص 169).
مشعله وار. [ م َ ع َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) همچون مشعل سوزان و شعله ور : ما و خاک و پی وادی سپران کز تَف و نم آهشان مشعله وار و مژه سقا بینند....
معتکف وار. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ق مرکب ) همچون معتکف . مانند معتکفان : سالها شد تا دل جانپاش ازرق پوش من معتکف وار اندرآن زلف سیه دارد وطن . خاقا...
مقنعه وار. [ م ِ ن َ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون مقنعه : رخت در خانه چون زنان شویندبر سرش می کنند مقنعه وار. نظام قاری (دیوان البس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.