اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۱ ثانیه
سر و صورت . [ س َ رُ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و سامان . ترتیب . نظم .- سر و صورت دادن به کاری ؛ تنظیم کردن آن . مرتب ساختن آن .
سر و کار. [ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواهش ، چون لفظ سر بمعنی میل و خواهش است . (غیاث ). خواهش ، چه لفظ سر بمعنی میل و خواهش است و با...
سر و خشت . [ س َ رُ خ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در جایی و محلی گفته میشودکه شخصی را سخنی گویند یا از روی مهربانی نصیحتی نمایند او نشنود. (ب...
سر و برگ . [ س َ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیال . (غیاث ). دماغ . (آنندراج ). میل .هوی . خواهش : ۞ به سعی عاشقانه طبع او چون مایل افتا...
سر و بند. [ س َ رُ ب َ ] (اِ مرکب ،از اتباع ) عهد و عصر. در محاوره گویند که فلان کار در سر و بند فلان پادشاه واقع شد. (غیاث ) (آنندراج ).
سوز و ساز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عشق و محبت و اندوه و الم و غم و آزردگی و ملالت خاطر. (ناظم الاطباء) : بر خود چو شمعخنده زنان گر...
شاط و شوط. [ طُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) شات و شوت . شارت و شورت . هارت و هورت . لاف و گزاف . اشتلم .گفتار یاوه و بیهوده و هرزه . (ناظم الاطباء)...
شور و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) شوم و ضعیف ، چه شور بمعنی شوم و نحس و نامبارک و مور بمعنی حقیر و ضعیف است و هرگاه خواهند کسی را ...
شور و شعف . [ رُ ش َ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق و هیجان و شادی .
شور و شغب . [ رُ ش َ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فتنه و غوغا و هیجان : الضجاج ، المضاجّة؛ با یکدیگر شور و شغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ضوضاء...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.