اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وی

نویسه گردانی: WY
وی . [ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران کهنوج شهرستان جیرفت در 245 کیلومتری جنوب کهنوج و چهارکیلومتری خاور راه مالرو انگهران به میناب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
وی . [ وَ / وِ ] (ضمیر) ضمیر منفصل مفرد مغایب (سوم شخص ) به جای او (اوی ) که در نثر امروز مرجع آن شخص و ذوی العقول است ولی قدما اکثر مرجع آن ...
وی . [ وَ / وِ ] (صوت ) مخفف وای ، و آن لفظی است که در محل دردی و المی و آزاری بر زبان می آید. (برهان ) (انجمن آرا) : نه ز من یاد میکنی ن...
وی . [ وَ ] (ع صوت ، اِ) کلمه ٔ تعجب است . گویند: ویک و وی لزید، و به معنی حقاً آید و به همین معنی است آیه ٔ: وَیْکأنه لایفلح الکافرون . (...
وی . [ وَ / وِ ] (پسوند) مخفف وَیه . صورت دیگر اویه : نفطوی ، نفطویه . سیبوی ، سیبویه : با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی با شرح ابن جنی و با نحو ...
وی . [ وُ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تعجب و حیرت گویند. (برهان ). ووی . ظاهراً صورتی از وای باشد.
وی وی . [ وُ وُ ] (صوت ) در تداول کلمه ٔ دال بر تعجب است و حیرت . (فرهنگ فارسی معین ) : به حیرت گفت زال مولع زرکه وی وی جان مادر! جان ما...
لاندی وی . (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت ماین در ایالت (ماین ) فرانسه . دارای 1803 تن سکنه .
حسین ادنه وی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به حسین چلبی شود.
بر وی . [ ب َ وَ / وِ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + ضمیر وی ) بر او. (ناظم الاطباء). برو. رجوع به وی شود.
کول وی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.