گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وی نویسه گردانی: WY وی . [ وَ / وِ ] (پسوند) مخفف وَیه . صورت دیگر اویه : نفطوی ، نفطویه . سیبوی ، سیبویه : با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی با شرح ابن جنی و با نحو سیبوی با نکته ٔ مغنی و با دانش مطیعبا خاطر مبرد و اغراق نفطوی .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی وی وی . [ وَ / وِ ] (ضمیر) ضمیر منفصل مفرد مغایب (سوم شخص ) به جای او (اوی ) که در نثر امروز مرجع آن شخص و ذوی العقول است ولی قدما اکثر مرجع آن ... وی وی . [ وَ / وِ ] (صوت ) مخفف وای ، و آن لفظی است که در محل دردی و المی و آزاری بر زبان می آید. (برهان ) (انجمن آرا) : نه ز من یاد میکنی ن... وی وی . [ وَ ] (ع صوت ، اِ) کلمه ٔ تعجب است . گویند: ویک و وی لزید، و به معنی حقاً آید و به همین معنی است آیه ٔ: وَیْکأنه لایفلح الکافرون . (... وی وی . [ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران کهنوج شهرستان جیرفت در 245 کیلومتری جنوب کهنوج و چهارکیلومتری خاور راه مالرو انگهران به... وی وی . [ وُ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تعجب و حیرت گویند. (برهان ). ووی . ظاهراً صورتی از وای باشد. وی وی وی وی . [ وُ وُ ] (صوت ) در تداول کلمه ٔ دال بر تعجب است و حیرت . (فرهنگ فارسی معین ) : به حیرت گفت زال مولع زرکه وی وی جان مادر! جان ما... لاندی وی لاندی وی . (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت ماین در ایالت (ماین ) فرانسه . دارای 1803 تن سکنه . حسین ادنه وی حسین ادنه وی . [ ح ُ س َ ن ِ اَ دِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به حسین چلبی شود. بر وی بر وی . [ ب َ وَ / وِ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + ضمیر وی ) بر او. (ناظم الاطباء). برو. رجوع به وی شود. کول وی کول وی . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود