اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هصام

نویسه گردانی: HṢAM
هصام . [ هََ ص ْ صا] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن جمیل بغدادی مکنی به ابوسهل . از مشاهیر محدثین است و104 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) ابن مُصَک ّ بصری مکنی به ابوسهل محدث است . و داستان هدیه ٔ او را برای قتاده در عیون الاخبار ج 3 ص 38 آورده است . رجوع ...
حسام . [ ح ُ ] (اِخ ) بهداوفی . جمال الدین .از فضلای زمان ملک غیاث الدین و ملک شمس الدین کرت بوده و به عربی و فارسی شعر میگفته است ، و این...
حسام آباد. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 36000 گزی جنوب باختر قیدار و 12000 گزی راه مالرو عمومی . کو...
حسام آباد.[ ح ِ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسنگ و نیمی جنوب دشتک از بناهای سلطان مرادمیرزای حسام السلطنه . و در سال هزار و دویست و هشتاد و ...
حسام آباد. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان بخش مرکزی شهرستان شوشتر در 13هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 5هزارگزی خاوری راه تابستانی شوش...
ابن حسام . [ اِ ن ُ ح ُ ] (اِخ ) کنیت دو تن از شعرای ایران : 1 - شمس الدین محمد قهستانی . وفات 982 هَ .ق . مثنوی خاورنامه مشتمل بر شرح غزوا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حسام زاده . [ ح ُ دَ ] (اِخ ) او راست : التشریح .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.