اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هوز

نویسه گردانی: HWZ
هوز. (اِ) آواز تند و تیز را گویند مانند صدایی که از طاس برنجی و امثال آن برآید. (برهان ) :
باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه ٔ یوز.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
باغ حوض . [ غ ِ ح َ ] (اِخ ) باغی است به شیراز از بناهای میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک میانه ٔ دروازه ٔ کازرون و باغ بهجت آباد. (از فارسنامه ٔ ...
حوض ماهی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا. متصل براه حوض ماهی به مبارکه . کوهستانی و معتدل . سکنه ٔ آن ...
به معنای مراقب بودن و جلوگیری از برهنگی فرهنگی و حفظ شخصیت اجتماعی می آید. حوض کلمه ای عربی است و به معنای محدوده می باشد.این کلمه امروزه به صورت اصط...
پایه ٔ حوض . [ ی َ / ی ِ ی ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای رسوائی و بدنامی . (برهان ) : پی یک بوسه گرد پایه ٔ حوض بسی گشتم تو دل دریا نک...
حوض ترسا. [ ح َ ض ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوضی باشد که انگور در آن شیره کنند. حوضی را گویند که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا شیره...
حوض کرسی . [ ح َ ض ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مکانی که در آن زغال افروزند و بالای آن کرسی فرش کرده در ایام زمستان نشینند. (آنندراج ...
حوض کوثر. [ح َ ض ِ ک َ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوضی است در بهشت . (ناظم الاطباء). حوضی بیرون بهشت در موقف که منبع آن کوثر است . (یاد...
حوض ماهی . [ ح َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوض آب و آن برج حوت است . (برهان ) : عریان بحوض ماهی سوی بره روان شدهمچون بره برآمد پوش...
حوض نعمان . [ ح َ ض ِ ن ُ ] (اِخ ) حوض و تالابی بوده پر از آب شور و تلخ . گویند که در زمان ظهور سرور کاینات (ص ) آن آب شیرین شد و نیز گویندن...
چاله حوض باز. [ ل َ / ل ِ ح َ / حُو ] (نف مرکب ) کسی که در چاله حوض شنا میکند. آنکه شنا کردن میداند و میتواند در چاله حوض شناوری نماید. شناگر...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.