گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هوس نویسه گردانی: HWS هوس . (اِ) هوا و هوس باشد. (برهان ) : در قدح کن ز حلق بط خونی همچو روی تذرو و چشم خروس رزم بر بزم اختیار مکن هست ما را به خود هزاران هوس .ابن یمین . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی هوس پختن هوس پختن . [ هََ وَ پ ُ ت َ] (مص مرکب ) به فکر هوس رانی بودن . هوس کردن : هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. (گلستان ).وان دگرپخت همچنان ... هوس کردن هوس کردن . [ هََ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . در هوس افتادن . خواستن . خواهانی و آرزو کردن : چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگا... هوس رسیده هوس رسیده .[ هََ وَ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در هوس باشد. آنکه هوس او برانگیخته شده باشد : هر جا که هوس رسیده ای بودتا دیده بر او ... هوی و هوس هوی و هوس . [ هََ وا وُ هََ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) میل و خواهش نفس : حقیقت سرایی ست آراسته هوی و هوس گرد برخاسته . سعدی .رضا و ورع نیک... هوس راندن هوس راندن . [ هََ وَدَ ] (مص مرکب ) هوس باختن . شهوت راندن : مگر روزگاری هوس راندمی ز خود گرد محنت بیفشاندمی .سعدی . هوس داشتن هوس داشتن . [ هََوَ ت َ ] (مص مرکب ) هوس پختن . هوس کردن : تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب هرکه در سر هوسی داشت از آن بازآمد.سعدی . هوس انگیزی هوس انگیزی . [ هََ وَ اَ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل هوس انگیز. هوس باختن هوس باختن . [ هََ وَ ت َ ] (مص مرکب ) هوس بازی کردن . در پی هوس رفتن : هیچکس عیب هوس باختن ما نکندمگر آن کس که به دام هوسی افتاده ست . ... حوس حوس . [ ح َ ] (ع مص ) بسیار جُستن . || گرد سرای گشتن بطلب چیزی . || پاسپر کردن . || دامن کشان رفتن . || نیکو پوست بازکردن بترتیب . (منتهی... حوس حوس . (ع ص ، اِ) ج ِ احوس ، به معنی دلاور وبی باک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به احوس شود. || ابل حوس ؛ شتران بدیرجنبنده از چرا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود