اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک

نویسه گردانی: YK
یک . [ ی َک ک ] (اِخ ) شهری است به مغرب . (آنندراج ) (از معجم البلدان ) (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). شهری است به مغرب و از دژهای مرسیه است و از آنجا تا یک 45 میل مسافت باشد و ابوبکر یحیی بن سهل یکی ، هَجّاء عرب که به سال 660 هَ . ق .درگذشته بدانجا منسوب است . و مقریزی در بعضی از یادداشت های خود نام آن را آورده است . (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
یک لنگه . [ ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوندبخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 6000گزی جنوب باختری نیشابور، دارای 155 تن ...
یک لایی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) یک لا بودن . یک لایه داشتن . || (ص نسبی ) آنچه یک لا داشته باشد. مقابل دولایی . || نازک . بی دوام . ک...
یک لحظه . [ ی َ / ی ِ ل َ ظَ / ظِ ] (ق مرکب ) یک دم . یک نفس . لحظه ای . || یک باره . یک دفعه . بالمره . یک جا : نُه دایره یک لحظه کناره کند از ...
یک لختی . [ ی َ/ ی ِ ل َ ] (ص نسبی ) یک لخت . بر یک نهاد : یک لختی از آن نیم در این سیرکآمد چو در دولختی این دیر. نظامی .رجوع به یک لخت شود...
یک ماهه . [ ی َ / ی ِ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) مال یک ماه . (یادداشت مؤلف ). هر چیز که بر وی یک ماه گذشته باشد. (ناظم الاطباء). گردآمده در فاص...
یک باره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) منسوب به یک بار. (ناظم الاطباء). یک دفعه . (یادداشت مؤلف ). یک بار : به جولان و خرامیدن درآمد باد نو...
یک باری . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) ناپاکی . درپهلوی آن ناپاکی است که از حمل نعشی حامل را زاید چون نعش را به تنهایی برد، چه در دین زرتش...
یک بخته . [ ی َ / ی ِ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) زن که یک شوی کرده باشد. زن که یک شوی بیشتر نکرده یعنی شوی او نمرده و یا از شوی طلاق نگ...
یک آیشه . [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی )زمین که هر سال کاشته شود. مزرعه که هر سال در آن کشت کنند. مقابل چندآیشی . یک آیشی . (یادداشت...
یک آیشی . [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ص نسبی ) یک آیشه . (یادداشت مؤلف ). رجوع یه یک آیشه شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.