اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یک

نویسه گردانی: YK
یک . [ ی َک ک ] (اِخ ) شهری است به مغرب . (آنندراج ) (از معجم البلدان ) (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). شهری است به مغرب و از دژهای مرسیه است و از آنجا تا یک 45 میل مسافت باشد و ابوبکر یحیی بن سهل یکی ، هَجّاء عرب که به سال 660 هَ . ق .درگذشته بدانجا منسوب است . و مقریزی در بعضی از یادداشت های خود نام آن را آورده است . (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
یک زخمی . [ ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و عمل یک زخم : صبح یک زخمی دوشمشیری داد مه را ز خون خود سیری . نظامی .ای قایم افصح ال...
یک زبان . [ ی َ/ ی ِ زَ ] (ص مرکب ) ترجمه ٔ متفق اللسان که به معنی متفق و یکدل است . (آنندراج ). با یک آواز و صدا و متفق .(ناظم الاطباء). هم آو...
یک رویه . [ ی َ / ی ِ رو ی َ / ی ِ ] (ص نسبی )دارای یک روی . ضد دورویه . (ناظم الاطباء). هر چیز که آن دورویه نباشد. (برهان ) (از آنندراج ) : زان...
یک رویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بی ریایی و بی ساختگی و یک جهتی و بی خلافی . (ناظم الاطباء). و رجوع به یک روی و یک رویه شود.
یک روال . [ ی َ / ی ِ رَ ] (ص مرکب ) یک روش . یک ترتیب . یک نسق .
یک روزه . [ ی َ / ی ِ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک روز. (ناظم الاطباء). || برای مدت یک روز. (یادداشت مؤلف ) : گر بریزی بحر را در کوزه ای ...
یک روند. [ ی َ / ی ِ رَ وَ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، پشت سر هم . پیاپی . لاینقطع.
یک سی ام . [ ی َ / ی ِ اُ ] (اِ مرکب ) سی یک . یک حصه از سی حصه . یک جزء از سی جزء چیزی .
یک و دو. [ ی َ / ی ِ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یکی به دو شود.- یک و دو کردن ؛ یکی با دو کردن...
یک نواخت . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) یک دست . یک رو. یک نسق . برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست . (یادداشت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.