اجازه ویرایش برای همه اعضا

شب

نویسه گردانی: ŠB
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شب خیز. [ ش َ ] (نف مرکب ) شب خیزنده . آنکه شبها برخیزد. (آنندراج ). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل : عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام ). کسی ک...
شب تیغ. [ ش َ ب ِ ] (اِخ ) شب دهم محرم . شب عاشورا. (آنندراج ).
شب پرک . [ ش َ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) شب پره . (فرهنگ نظام ). مرغ عیسی و به عربی خفاش خوانند. گویند چون او را بکشند و بر زهار کودکان پیش از بلوغ...
شب تاب . [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) تابنده در شب . شبتاب . آنچه در شب میدرخشد. || ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و ...
شب تاز. [ ش َ ] (اِمص مرکب ) شبیخون و آن تاختی است بی خبر و غافل که در شب بر سر دشمن زنند. (برهان ). شبیخون . (انجمن آرا) (آنندراج ).
شب بوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب بو. نام گلی است و بیشتر کبودرنگ میباشد و سفید و الوان هم می شود و شبها بوی خوش کند و آن را گل گاوچشم نیزگویند...
شب پره . [ ش َ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شب پرک . خفاش : شب پره گر وصل آفتاب نخواهدرونق بازار آفتاب نکاهد. سعدی .گر نبیند به روز شب پره چشم چشم...
شب پور. [ش َ ] (اِ مرکب ) شب پره و شب پرک . (از ناظم الاطباء).
شب پوش . [ ش َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ شب . که شب را بپوشد. || (اِ مرکب ) شبپوش . کلاه و طاقیه . تخفیفه ای که شبها بر سر نهند. (برهان قاطع). شب...
شب پوی . [ ش َ ] (نف مرکب ) شبرو. (برهان قاطع) (آنندراج ). شبرو. آنکه در شب رود. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) آواز پای را گویند در نهایت آهس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۸ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.