اجازه ویرایش برای همه اعضا

لَعل

نویسه گردانی: LʽL
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
لعل گر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از ایجادکننده ٔ لعل . (آنندراج ). سازنده ٔ لعل : سنبل او سنبله ٔ روزتاب گوهر او لعل گر آفتاب . نظامی .لعل فشان...
کنایه به شهر عشاق---شهری در مازندران که پشه های گزنده و بد نیش دارد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لعل قبا. [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) دارای قبای لعل رنگ . دارای قبای سرخ : ترا میان سران کی رسد کله داری ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا. خاقان...
لعل فام . [ ل َ ] (ص مرکب ) به رنگ لعل . لعلی . سرخ : بدین چاره تا آن لب لعل فام کنیم آشنا با لب پورسام . فردوسی .چو رخ لعل شد از می لعل ...
لعل پوش . [ ل َ ] (نف مرکب ) پوششی برنگ لعل پوشیده . پوشش فرفیری به تن کرده : یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید...
لعل دار. [ ل َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ لعل . || دارنده ٔ لبان لعل رنگ : نشسته لعل داران قصب پوش قصب بر ماه بسته لعل بر گوش .نظامی .
لعل رنگ . [ ل َ رَ ] (ص مرکب ) دارای رنگی چون لعل . سرخ : دو یاقوت دادش دگر لعل رنگ صدوبیست مثقال هر یک به سنگ . اسدی (گرشاسب نامه ).حریفا...
لعل زر. [ ل َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح . (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.