هامون . (اِ) دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی که به تازی قاع خوانند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان ). قیعه . (دهار). ساد. س...
هامون . (اِخ ) نام دریاچه ای است در سیستان ، کنار دریاچه ٔ هامون سواران . این دو دریاچه ٔ بوسیله ٔ باطلاقی به نام نیزار بهم متصل شده اند. این...
هامون فیلمی اجتماعی و سورئالیستی است که در سال ۱۳۶۸ به کارگردانی داریوش مهرجویی ساخته شد. از بازیگران سرشناس این فیلم میتوان از خسرو شکیبایی، بیتا فر...
هامون بر. [ موم ْ ب ُ ] (نف مرکب ) گذاره کننده ٔ هامون . هامون برنده . هامون سپر. دشت و بیابان پیما. هامون گذار : نیزه ای اندر بنان اخترکن و جیح...
هامون دز. [ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع اسماعیلیان بود که خورشاه به امر هولاکو خراب کرد. (یادداشت مؤلف ).
هامون سپر. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) دشت پیما.هامون بر. دشت و هامون گذار. بادیه پیما : یکی پیل چون کوه هامون سپرخمش کرد خرطوم گرد کمر.اسدی (گرش...
هامون آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین ، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختر نائین که دارای 20 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ ج...
هامون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مسطح و هم طراز شدن جائی . مثل کف هامون شدن . (یادداشت مؤلف ). || پست گردیدن . گود شدن . مغاک گش...
هامون گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) بادیه پیما. هامون بر. صحرانورد. هامون سپر. دشت پیما. بیابان گذر : هامون گذار و کوه فش دل بر تحمل کرده خوش تا روز ه...
هامون گردن .[ گ َ دَ ] (ص مرکب ) پست گردن . کوتاه گردن . کسی که دارای گردن کوتاه است . اهنع. (منتهی الارب ) (دستوراللغة ادیب نطنزی نسخه ٔ خطی...