صراف . [ ص َرْ را ] (ع ص ، اِ) صیغه ٔ مبالغه از صرف . صیرفی . (زمخشری ) (دهار). صیرف . (منتهی الارب ).نقاد. نقاد دراهم . || انتساب به اشتغال ب...
صراف . [ ص ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن سگ ماده . (زوزنی ). خواهش نر کردن سگ ماده . خوسه شدن سگ ماده . (از منتهی الارب ). || مبادلة. صرافة. فان ا...
صراف . [ ] (اِخ ) شیخ ابراهیم بن حسین .یکی از کبار مشایخ دور سلطان محمد و مریدان آق شمس الدین است . اصلاً از سیواس و مدرس مدرسه ٔ «خوند خات...
صراف خزان . [ ص َرْ را ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از خورشید است . || بادخزان . || فصل خزان . (برهان ) : گرنه صراف خزان کیسه ف...
محمد رحیم صراف در 23 آبان 1318 در شهر خوی بدنیا آمد . وی تحصیلات خود را در رشته باستان شناسی تا مقطع فوقلیسانس در دانشگاه تهران گذراند و دکترای این ر...