۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
چرا. [ چ َ ] (اِمص ) بمعنی چریدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). رعی و رعیة. (ناظم الاطباء). چریدن حیوان که خوردن علف زمین ا...
چرا. [ چ ِ ] (ادات استفهام ) بمعنی از برای چه . (برهان ) (انجمن آرا). بمعنی برای چه ، زیرا که این لفظ مرکبست از کلمه ٔ «چه » که برای استفها...
چرا. [ چ َرْ را ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «اسم محالی است بسیار معتبر از محالات سلطان آباد عراق و وصل است بخاک ملایر دارای قری و آب...
آب چرا. [ چ َ ] (اِ مرکب ) غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند.
بی چرا. [ چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی چون و چرا. غیرقابل اعتراض . مسلم : بسبق خدمت و فرمان پذیری بی چرا و چون ملک را در وزارت چون نبی را ی...
شب چرا. [ ش َ چ َ ] (نف مرکب ) حیوانی که در شب میچرد. (از فرهنگ نظام ). ستوری که در شب چرا میکند. (ناظم الاطباء). الف در چرا زایدست ، خان آر...
هم چرا. [ هََ چ َ ] (ص مرکب ) دو حیوان که با هم در یک جا چرا کنند و به هم آسیب نرسانند : ز عدل شاه چنان ایمنی گرفته جهان که گرگ با بره ...
هم چرا. [ هََ چ ِ ] (جمله ٔ ناقص ) در تداول ، هنگامی که پاسخ «چرا» را نخواهند گفت ، گویند «هم چرا» مانند «محض ارا».
۵ چرا یک روش سؤال پرسی برای برای پی بردن به روابط علت و معلولی در مورد یک مسئله یا مشکل خاص است. هدف اصلی این روش، یافتن علت اصلی وقوع یک نقص یا مشکل ...
چرا شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خورده شدن . گیاه خوردنی چرندگان شدن . خوراک چرندگان شدن : پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستورو...