اجازه ویرایش برای همه اعضا

بلند

نویسه گردانی: BLND
رانده شده، رجیم. کتاب «بنیاد تاویل» تالیف موید الدین شیرازی فصل اول، در ترجمه آیه 15:34 اخرج منها فانک رجیم: مر ابلیس را گفت برون شو ازاین سرای که تو بلندی.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پیشانی بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) که فاصله ٔ رستنگاه موی سر تا ابروان وی بسیار باشد. که جبهتی گشاده دارد. || خوش اقبال . بخت ور. نیک بخت ....
بلند گردیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بلند شدن . بلند گشتن . افراخته شدن . مرتفع شدن . برآمدن . بالا گرفتن . اِستهداف . اِسرنداء. اِنتباک ...
بلند افتادن . [ب ُ ل َ اُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ واقع شدن . (آنندراج ).گرانقدر و گران قیمت شدن . (ناظم الاطباء) : رتبه ٔ افکار ما صائب بلند افتاده ...
بلند انداختن . [ ب ُ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به جای مرتفع انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). تَطمیح ؛ بلندانداختن کمیز را. (از منتهی الارب ). || ...
بلند برداشتن . [ ب ُ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن . (ناظم الاطباء). برافراشتن . (فرهنگ فارسی معین ). بلند کردن . برانگیختن : اِمارة؛ بلند برداش...
پا بلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دویدن . بشتاب رفتن : عزم تو پای باد بند کندباد هرچند پا بلند کند. امیرخسرو.و این تعبیری هندیست .
بلندگردانیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . افراشتن . بالا بردن . اًسناء. اًسنام . (تاج المصادربیهقی ). اًعلاء. اًکباح . (منتهی الارب ...
بالا بلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قد کشیدن . قامت افروختن . قدآختن : بالا بلند کرد درخت بلند نازناگه به حسرت از نظر باغبان برفت .سع...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ترانه بلند کردن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترانه برداشتن . رسا و بلند کردن سرود و نغمه : مطرب بیا بلند کن امشب ترانه راآتش ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.