اجازه ویرایش برای همه اعضا

مال

نویسه گردانی: MAL
مال. (ا)، (زبان مازنی)، نشان، رّد پای،اثر. "چوی مال در شوونه،حرفه مال در نشوونه ." ، اثر چوب از بین می رود ولی اثر زخم زبان هرگز.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مشت و مال . [ م ُ ت ُ ] (اِ مرکب ) مشتمال . و رجوع به مشتمال و ترکیب های آن شود.
مال محمود. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
مال محمود. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
رویینه مال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تیز. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) صدایی که از دهن برآرند. (ناظم الاطباء). || جراد. (منتهی الارب ) (یادد...
مال امیری . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
مال احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) طایفه ای از ایل قشقایی و مر کب از 30 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
مال اندوزی . [ اَ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی مال اندوز. جمعآوری ثروت و خواسته . ذخیره کردن ثروت . و رجوع به مال اندوز شود.
مال خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب شول کپ . (از فارسنامه ٔناصری ). دهی از دهستان حیات داود است ک...
مال خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فلاورد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 418 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
مال پاشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) مال افشاندن . مال بخشیدن . زر و سیم افشاندن : مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان باده نوشیدن و بوسیدن معشوقه ٔ ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.