بند
نویسه گردانی:
BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
موی بند. [ ب َ ] (اِ مرکب )بند که موی بدان بندند. بندی که زنان بدان گیسو بندند. (یادداشت مؤلف ). عقاص . (ملخص اللغات ) (السامی فی الاسامی ) ...
ناف بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بند ناف نوزاد که برند. (یادداشت مؤلف ).
نای بند. [ ب َ ] (اِخ ) از دهات دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر است ، در 85 هزارگزی جنوب شرقی کنگان و 5 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ سابق کن...
نای بند. [ ب َ ](اِخ ) دهی است از دهستان دیهوک بخش مرکزی شهرستان فردوس ، در 180هزارگزی جنوب شرقی طبس ، سر راه ماشین رو طبس . در منطقه ٔ کوه...
مال بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) تیری ۞ بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه ...
نسق بند. [ ن َ س َ ب َ ] (نف مرکب ) قراردهنده ٔ قاعده . (آنندراج ). آنکه نظم می دهد و مرتب می کند اساس و بنیان کاری را. (ناظم الاطباء) : علی ...
نقل بند. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) جمعکننده ٔ قصه ها و افسانه ها. (ناظم الاطباء).
نمک بند. [ ن َ م َ ب َ ] (ن مف مرکب ) زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند ۞ . (آنندراج ). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. (ناظ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
احاطه شده توسط نور. نورانی . منسوب به نور. روشن . دارای نور. منور. بانور. ( این کلمه بیشتر در بین مردم هزاره افغانستان برای توصیف خوشگلی دختران استفا...